مینویسم از تو(7)
91/3/5 که پشت سیستم بودم یهو چشمم بهت خورد که از صندلی به تنهایی رفته بودی
بالا وتا دوربینو بیارم اومدی پایین وهرکاری کردم نرفتی بالا
توی عکس دوم خونه ی عمه خدیجه ایی که خیلی راحت از صندلی الهه میرفتی بالا
چون کوچیک بود ولی خوب هنر میخواد دیگهههههه....
خوب اینم یه نوع مهارت....
اینجا هم عروسک الهه رو بلند کردی که از خودت بزرگتره
وعکس بعدی سه تار عمو حسین دستته که محکم زدیش زمین
خوب شد اینو داده بود واسه تمرین الهه وفاطمه وخودش یکی دیگه خریده بود
وگرنه چی جواب میدادیم ایشون خیلی قشنگ سه تار میزنن واونجا صبا با
صدای سه تارش بیدارمیشدیم
دادایی که دل گرفته بود زد به سیخ ومن فکر نمیکردم که ماشالله با این اشتها بخوری
برای اواین بار دل خوردی اونم به این شکل 91/3/5
پفی خوردن (ذرت بو داده)پسر مامان که ماشالله اینو هم با اشتها خوردی91/4/1
واسه این برام جالب وموندنی بود که به تنهایی خوردی واین اولین بار بود
نگی مامانی چیا برام مینویسه آخه همه چیزه تو برام جالبه ،نمیدونی خیلی چیزارو
که نمیشه نوشت،واست توی تقویم نوشتم که بعدها داشته باشی
اینجا هم 91/3/19 که منو تو آب بازی میکردیم وبابایی ازمون فیلم گرفت
وعکساشو من گرفتم
توی این عکسا یاسین ویاسمن (نی نی های عمه زهرا)تورو گذاشتن وسط کلی کارتون
وطبق معمول مامان دوربین به دست از همه چیز تو عکس میگیره..
نگی چه مامان بیکاری...خوب چه کار کنم همه چیز تو برام تازگی دارهههه91/3/17