علی مرتضی جانعلی مرتضی جان، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه سن داره
فاطمه زهرا جانفاطمه زهرا جان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

امپراطورکوچک و پرنسس کوچولوی ما(بچه هایی از دیار پاکی)

بدترین اتفاق 91

1391/7/1 14:01
911 بازدید
اشتراک گذاری

٦ شهریور 91 بود که بابایی گفت:من باید برم بیرون کار دارم اگه اشتباه نکنم کارشناسی داشت منم گفتم الان موقع خرید مردمه نمیخواد مغازه رو ببندی خودم هستم ولی کارتو زود تموم کنو بیا...

 

تو کنار در مغازه ایستاده بودی وبه ماشینا نگاه میکردی که یهو دیدیم دم در مغازه نیستی بابا که هنوز نرفته بود رفت ببینه کجایی،وقتی اومد گفت:نیستی دنیا رو سرم خراب شد کنار خونمون یه نوشابه فروشی هست که یه نوه دارن هسنو سال تو ،بعضی وقتا میرفتی پیششون،رفتم اونجا گفتن:نیستی با عجله رفتم خونه،گفتم :شاید جدو یا دادایی تورو برده باشن خونه بازم نبودی همه ریختیم تو خیابون ،مث دیوونه ها اینورو اونورو نگاه میکردم گریه میکردمو لبام سنگین شده بود ،رفتم فروشگاه کنارخونمون دیدم نیستی،کلی فکروخیال اومد تو سرم......

خدایا امشب کی بهش شیر میده ،چه خونواده ای بزرگش میکنن،نکنه بدنش پرورشگاه وکلی فکر دیگه..

موقعی که رفتم فروشگاه اونجا یه خانم که فامیا بابایی بود اومده بود خرید بهش گفتم :علی مرتضی گمشده،وهمون حرفم شد مشکل گشا،چون چند دقیقه ای نگذشته بود که تو بغل اون خانم اومدید طرفمون،منم زود تورو بغل کردمو گریه کردم .

نمیدونم کی در شیشه ای فروشگاه که خیلی سنگین هم بود رو برات باز کرده وتو رفتی کنار یخچالا،ته فروشگاه که منم ندیدمت،از اون خانم تشکر کردم وتازه برات بادام زمینی هم خریده بود.زبان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مریم مامان عسل
1 مهر 91 17:19
واااااااااااااااااااای عزیزم الهی بمیرم چقدر ترسیدی!
چه استرسی میاد سراغ آدم وقتی بچه گم بشه!
خدا رو شکر که اتفاقی تیفتاده.
تورو خدا بیشتر حواست به این وروجک خان باشه.


چشم حتما ولی هرچقدر مواظبشون باشی بازم یه اتفاقی میفته
مامان زینب خانوم
2 مهر 91 22:54
ای جان چقدر ترسیدی باید وحشتناک باشه...
راستی نی نی دوم که خوبه


خداروشکر که نی نی دوم توراه نیست
مامان اهورا
5 مهر 91 23:17
سلام وای نگو میدونم چه حسی داشتی خدا رحم کرد خدا حفظش کنه خیلی لطف کردی به اهورای ما سر زدین بازم میایم پیشتوناین وروجک نازنازی ما رو ببوس


سلام عزیزم ممنون از لطفت چشم حتما شما هم اهورا جانو ببوسید
مامان متین
6 مهر 91 13:55
وااااای عزیزم. چی کشیدی .درکت میکنم. خداروشکر که سالم پیداش کردی.
ای ورورجک .مامانو دق دادی که


چه میشه کرد مینا جون تا گوساله گاو شود دل مادرش کباب شود
مامان متین
6 مهر 91 13:55
راستی عزیزم آپم با نقاشی های متین.خوشحال میشم بیای


بله اومدم دیدم نطرم دادم
مامان 2بهونه قشنگ زندگی
12 مهر 91 11:37
خانومی منم به سرم اومده وحشششششششتناکه یاد اون روز میافتم ریزش مو میگیرم


فقط خدا حفظشون کنه
مامان 2بهونه قشنگ زندگی
12 مهر 91 11:44
امپراطور کوچک لینک شدین


مرسی عزیزم خوشحالم