علی مرتضی جانعلی مرتضی جان، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره
فاطمه زهرا جانفاطمه زهرا جان، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

امپراطورکوچک و پرنسس کوچولوی ما(بچه هایی از دیار پاکی)

امپراطور من بزرگ شده...

1391/12/15 0:39
868 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نفس مامان خوبی فدات شم؟این روزا وقت مامانو با شیرین زبونیات  پر کردی،تازه چند روزی که شعرم میخونی اونم شعر عموزنجیر باف.همش میگی مامان عمو بله رو بخون،منم میگم عمو زنجیر باف وتو یه بله ی کشیده وبلند میگی ،زنجیره منو بافتی... بله....پشت کوه انداختی ...بله...بابا اومده چی چی اورده؟زندگیه مامان اونوقت تو میگی ام بده.

هم به زبان عربی حرف میزنی هم فارسی وهم کردی.فدات شم وقتی به عربی بهم میگی مای (آب)وبه فارسی میگی مامان بیا(اونم با تحکم)وبه کردی میگی بچو(برو)چقدر شیرین میشی،جدو هم که عاشق عربی حرف زدنته واصرار داره که حتما عربی یاد بگیری ،خوب راست میگه عربی بدردت میخوره ومیتونه توی درس وقرآن خوندنت موثر باشه وزبان شیرین فارسی رو توی مدرسه هم میتونی یاد بگیری مث الان مامانی.راستی یک ماه پیش دادایی آنژوگرافی کرد ووقتی از بیمارستان اوردنش چشام پر اشک شدن ورفتم توی اتاق دور از چشم بقیه گریه کردم،واقعا دوسش دارم مادر شوهر خوبیه،منو دادایی یه جورایی درو تخته ایم واسه همینه که چهار سال با کمترین مشکلات کنار هم هستیم خدا بهش سلامتی بده بازم خداروشکر که رگهای قلبش باز شدن ونیاز به عمل نداره وفقط یکی از رگاش ٤٠% گرفته که دکتر گفت:نیاز ی به عمل نیست،٣ روز پیش هم جدو کمرشو عمل کرد وخدارو شکر الان حالش خوبه.

وجونم برات بگه که از ٣٠ بهمن کم کم غذا خوردنمونو از خونه ی باباجونی جدا کردیم وعکسهای اولین صبحانه ونهار وشامو سر فرصت میزارم .توی این دوره زمونه که تو الان ٢ سالو ١٥ روزته،گرونی بیداد میکنه،فقیر وغنی دم از بی پولی میزنن،واز همه بدتر دخترای مانتویی بد حجاب توی شهرمون زیاد شدن.

اولین روزی که اومدن توی این شهر حدود ١٠ سال پیش بود به ندرت ی خانم مانتویی میدیدم واونایی هم که مانتویی بودن یا بچه بودن یا مانتوی گشاد بلند میپوشیدن ولی الان حتی خانمای میانسالم مانتویی شدن ومتاسفانه مانتو هایی میپوشن که منی که زنم هم خجالت میکشم نگاشون کنم،اوضاع از اونچی که برات گفتم بدتره که جاش نیست واست بگم،وضع دینیه مردم بدجوری دگرگون شده ومتاسفانه همه مشکلاتشون رو به اسلام ربط میدن تا جایی که توی همین شهر مرزی ومحروم ومذهبی یه جون مسلمان شیعه مسیحی شد.

بدون هیچ آگاهی واز روی کمترین دلیل منطقی چرا باید اینطور بشه،خدا کمکمون کنه که ما از راه بدر نشیم خدا همهی مارو به راه راست هدایت کنه .حرفها ونصیحتا برات دارم که توی پست بعدی مینویسم این روزا بخاطره کار زیاد کمر درد گرفتم آخه الان باید کار دو خونه رو انجام بدم ودلم نمیاد دادایی رو به بهانه ی جدا شدن تنها  بزارم خدا رو خوش نمیاد.خدا رو صدهزار مرتبه شکر علی رغم سختی های زندگی و ناملایمات زمانه چرخ زندگیمون میچرخه وهمیشه به بابایی میگم روزیمون حتی اگه هزار تومن باشه ناراحت نشو وخدارو شکر کن چرا که همین هزار تومن برکت اسم علی روشه وخدای علی مواظب بنده هاش هست،درسته عزیزم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان بردیا جون
15 اسفند 91 9:15
ماشالا به علی مرتضی.سه زبون حرف میزنه.خدارو شکر که حال همه خوبه
مامان تسنيم سادات
15 اسفند 91 20:09
خدا به مادر شوهرتون هم خير بده و هم سلامتى .... خسته نباشى خواهر ..... خدا عاقبت همه مون رو ختم به خير بكنه
مامان متین
15 اسفند 91 20:20
به به گل پسر سه تا زبون بلده ماشالله. خدا بد نده ان شالله هر دوشون خوب و سلامت باشن.
mumy
15 اسفند 91 20:48
ماشاالله به این چسر باهوش و رزنگگگگگگ ایشاالله همیشه سالم و شاداب باشی
مامان امیر مهدی (سوده)
16 اسفند 91 9:46
سلام عزیز دلم خیلی خانمی گلم دوستت دارم شما مال کدوم شهرین؟اینجا هم وضعیت خیلی خرابه انشاالله زندگیتون همیشه پر برکت باشه گلم .قربون دل مهربونت برم که اینقدر بخشنده و گلی.
مامان امیر مهدی (سوده)
16 اسفند 91 9:48
خدا به خاطر قلب پاک و مهربونت همیشه باهاته مطمین باش عزیزم. برا سلامتی پسر من هم دعا کن .
مامان امیر مهدی (سوده)
18 اسفند 91 20:30
سلام دوست عزیزم از این همه لطفت ممنونم هر جا که هستی برایت ارزوی سلامتی و شادی میکنم.عزیزم امیر مهدی اوتیت گرفته یعنی عفونت گوش میانی.و اون بچه که گفتین خیلی براش ناراحت شدم فکر میکنم سیانوز شدنش موقع گریه به خاطر مشکل قلبی باشه از خدا میخوام که همه بچه ها سالم باشند خدا شفاش بده انشاالله.با دل پاک و مهربونت همیشه برای ما دعا کن گلم .
fariba
21 اسفند 91 20:43
نفس خاله قربونت برم ک به سه زبون حرف میزنی.افرین گل پسر قشنگم.ادم لذت میبره