سرزدن به پسر دایی مامان
پسر دایی سرباز جنابعالی که عیدو مرخصی گرفته بود واومده بود ولایت خودشون،توی روزای آخر تعطیلات عید روی پل شهید ناجیان کرخه ی نیسان اون ودوستشو که سوار موتور بودن محاصره میکنه وچون پل کوچیک بوده وراه فراری نبوده،قاسم از اون بالا میفته روی زمین،دستش مشکنه وستون فقرات دچار مشکل میشه الان خدارو شکر میتونه راه بره وبهتره.میگن اگه توی آب می افتاده اوضاعش بدتر میبوده نمیدونم چرا اینطوری میگن ولی خوب هیچ کار خدا بی حکمت نیست،ازاونموقع به بعد همین طور بلاست که سر این خونوادست نازل میشه،اون یکی پسر داییم از روی موتور میفته ودستش میشکنه ودوتا رو توی ی اتاق بستری میکنن هنوز ی نفس راحت نکشیدن که زن داییم بچش سقط میشه،باز هنوز داغشون تازست که دزد شبونه موتور وگوسفندشونو میدزده،خدا عاقبت همه رو بخیر کنه.
خلاصه ما تصمیم میگیریم ی سر بریم ملاقاتشون،که باباجونی میگه اول ی سری به درختای توی زمینش بزنیم بعد بریم.
92.1.23
اینجا سر زمین جدو
عکسای هنری قشنگی هم گرفتم که لازمه ی پست جدا براشون بزارم