علی مرتضی جانعلی مرتضی جان، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه سن داره
فاطمه زهرا جانفاطمه زهرا جان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

امپراطورکوچک و پرنسس کوچولوی ما(بچه هایی از دیار پاکی)

سرزدن به پسر دایی مامان

1392/2/27 20:25
886 بازدید
اشتراک گذاری

پسر دایی سرباز جنابعالی که عیدو مرخصی گرفته بود واومده بود ولایت خودشون،توی روزای آخر تعطیلات عید روی پل شهید ناجیان کرخه ی نیسان اون ودوستشو که سوار موتور بودن محاصره میکنه وچون پل کوچیک بوده وراه فراری نبوده،قاسم از اون بالا میفته روی زمین،دستش مشکنه وستون فقرات دچار مشکل میشه الان خدارو شکر میتونه راه بره وبهتره.میگن اگه توی آب می افتاده اوضاعش بدتر میبوده نمیدونم چرا اینطوری میگن ولی خوب هیچ کار خدا بی حکمت نیست،ازاونموقع به بعد همین طور بلاست که سر این خونوادست نازل میشه،اون یکی پسر داییم از روی موتور میفته ودستش میشکنه ودوتا رو توی  ی اتاق بستری میکنن هنوز ی نفس راحت نکشیدن که زن داییم بچش سقط میشه،باز هنوز داغشون تازست که دزد شبونه موتور وگوسفندشونو میدزده،خدا عاقبت همه رو بخیر کنه.

خلاصه ما تصمیم میگیریم ی سر بریم ملاقاتشون،که باباجونی میگه اول ی سری به درختای توی زمینش بزنیم بعد بریم.

92.1.23

اینجا سر زمین جدو

عکسای هنری قشنگی هم گرفتم که لازمه ی پست جدا براشون بزارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان زهرا
28 اردیبهشت 92 5:47
صومعه سرا امدم خیلی جلی قشنگیه عزیزم از اون اب و هوای ناب لذت ببرید گوارای وجودتون ما که تو دود و دم تهران گرفتاریم
مامان متین
29 اردیبهشت 92 12:25
وای چه اتفاقات بدی .خدا ان شالله بلا رو از این خانوده دور کنه. منتظر عکسای هنریت هستم عزیزم.
مامان زهرا
30 اردیبهشت 92 4:03
فکر کنم فراموشی گرفتم اخه نمیدونم درباره چی میگی چی رو تا صفحه 35 خوندی کجا رو باید بگردم بهم بگو تا از تعجب شاخام نزده بیرون
مامان زهرا
30 اردیبهشت 92 4:12
مامان متین
30 اردیبهشت 92 12:11
آپم با عکسای جدید فرشته هام.
برای تو
1 خرداد 92 16:03
سلام اخه وانتیه چی می خواسته چرا روی پل گیرشون انداخته خدا نخواهد که بد که میاد میاد هییییی