علی مرتضی جانعلی مرتضی جان، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره
فاطمه زهرا جانفاطمه زهرا جان، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

امپراطورکوچک و پرنسس کوچولوی ما(بچه هایی از دیار پاکی)

دوستای من وامپراطورم

1392/5/26 23:01
1,182 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامامن الان که دارم برات مینویسم ساعت از 5.30 صبح گذشته ولی خوب به عمه زینب قول دادم که تا امروز بزارم بخصوص تا ی ساعت دیگه داریم راهی ولایت مامانی میشیم و ممکنه ی هفته ای نباشیم البته اگه تونستیم ی هفته از بابا ودادایی وبقیه دور باشیم آخه من هروقت بعد مدتها میرم میگم اینبار بیشتر میمونم پیش مامانم بعد ی روز آرومو قرار ندارم ولی به خاطره بی بی خانمت دندون رو جگر میزارم وی چند روز ی بیشتر میمونم دادایی از الان میگه رفتی زیاد نمونی هااااا من طاقت ندارم ایشونم خوب میدونه که منو تو هم طاقت دوریشونو نداریم.خوب زود بریم سراغ عکسا که داره دیرمون میشه.این بچه های خوشکل بچه های عمه هات وعمو علی هستن با همه خوبی الا محمد امین .فقط 5 دقیقه ی اول دل میدین قلوه میگیرین بعد36_2_10.gif

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان بردیا
20 مرداد 92 17:22
سلام.دوستم.با کمی تاخیر عیدتون مبارک.طاعاتتون مقبول درگاه مهربان خدایمان. آپم.سر بزنید
مامان اهورا
21 مرداد 92 16:17
وای عزیزم چه دختر ناز و تپلی ماشالله بوس رو لپهای قرمزش
مامان سایدا
24 مرداد 92 9:29
سلام سایدا یه دختر کرمانشاهیه خوشحال میشه با شما هم صحبت باشه به وبلاگش سر بزنین و آدرسمونو لینک کنین من که شمارو لینک کردم
sadaf
25 مرداد 92 20:08
سلام خوبین مامان علی مرتضی؟؟
من یکی از مخاطبینی هستم که هرروز میرم وبلاگ محمدطاها و پیگیر احوالش میشم .
الآن دیدم که نوشتین شما با پدرش صحبت کردین . راستش خیلی نگران خانوادش هستم همش شبا به یاد اونا هستم که الآن از غصه نبودن محمدطاها دارن چیکارمیکنن؟ شما که صحبت کردین باهاشون حالشون خوب بود؟؟
نپرسیدین چه اقداماتی انجام دادن ؟؟ نگفتن که سرنخی دارن یا نه ؟ پدرش خیلی نگران بود؟؟
بخدا دارم دیوونه میشم . مادر نیستم ولی شبی نیس که جای مادرش گریه نکنم.
شما که مادرید دعا کنین پیدا بشه هرچی باشه ارج و قرب مادرا پیش خدا خیلی بالاتره .
ببخشید اگه مزاحم شما شدم . ولی خودم که روم نمیشه به پدرش زنگ بزنم و باهاشون صحبت کنم میترسم باهرتماسی فک کنن خبری از گل پسرشون دارم وقتی دیدم شما گفتین که اون اتفاق افتاد و محبور شدین صحبت کنین گفتم بیام اینجا و از شما جویای احوال بشم . ممنون و التماس دعا


سلام صدف جان میام وبتون براتون توضیح میدم
مامان بردیا
26 مرداد 92 13:24
به به چه عکسای نازی. مامانی چرا پیشمون نمیای؟؟مگه با ما قهری خانمی...نکنه ناراحت شده باشی
مامان امیر مهدی (سوده)
28 مرداد 92 1:12
منکه رمز ندارم
سارا
10 شهریور 92 1:55
ماشاالله به این بچه های ناز انشاالله همیشه زنده باشند و سایه مادر و پدر بالای سرشون مستداممم