علی مرتضی جانعلی مرتضی جان، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره
فاطمه زهرا جانفاطمه زهرا جان، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

امپراطورکوچک و پرنسس کوچولوی ما(بچه هایی از دیار پاکی)

درغیبت طولانیمان چ گذشت(1)

1392/11/3 0:22
991 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستای گلم سلام پسره قشنگم باورم نمیشه که دارم از شیطونیات که گذشتن و همچنان در حال وقوع اند مینویسم،خدارو شکر همه چیز خوبه حال همه هم خوبه (البته همه سرما خوردیم وخوب سرما خوردگی که چیزی نیست وماهم درحال خوب شدنیم).

امروز کار تمیز کردنه خونمون اونم با کمک دادا تموم شد میخواستم نزدیک عید خونه تکونی کنم ولی ی اتفاق باعث شد که 2 ماه زودتر این کارو بکنم واون این بود که:

من که مرتب در حال پاک کردن وتمیز کاری نقطه های کور خونه هستم واین بار رفته بودم سراغ دریچه آب لباسشویی که باید هر یک ماه یکبار باز بشه و اگه دکمه یا چیزی از لباسا موقع شستن توش افتاده باشه همراه مقدار زیادی آب کثیف رو خالی کنم،بعد خالی کردن ،در دریچه کمی رسوب گرفته بود ومن شروع کردن به تمیز کردنش ولی ی گوشه هاییشو دستم نرسید تمیزش کنم ونیاز به ی چیز تیز داشتم،چون کارای دیگه ای هم داشتمو گذاشتم واسه بعد و رفتن سراغ کارای دیگه همانا و فراموش کردن در دریچه همانا...

روز بعد که لباسارو گذاشتم تو ماشین بعد چند دقیقه یادم اومد که در دریچه رو نبستم وباسرعت اومدم ودیدم وااااااااااای همهی آبو تاید ریخته بیرون وهمه جا رو پر کرده با عجله دریچه رو بستم وچون هول شده بود درشو خوب نبستم دوباره تند تند موکتو برداشتمو دیدم نخیر فایده نداره و صبح منو دادایی شروع کردیم به شستن واز دیروز سرپابودیم تا امروز ساعت 4 که کارا تموم شدن والبته من تا موقع شروع سریال آوای باران کارای تکمیلی تمیز کاری رو تموم کردم و با عوض کردن دکور خونه حسابی حال همه مون جا اومد وقتی ازت پرسیدم مامان خونه قشنگ شده:لبو لوچتو آویزون میکنی ی نگاه متفکرانه به اطراف میکنی ومیگی آرهیول

وحالا خاطرات جنابعالی :

30 مهرماه رفتیم شمال وطبق قرار هرسالمون رفتیم که عید غدیرو کنار دوستامون 

خوش باشم

موقع رفتن به آمل،جاده هراز

اینجا توی جاده هراز بودیم که یهو با صدای پوفففف 

ماشین ایستاد وبله پنچر شدن تایر ماشین ومعطل شدن حدود 1 ساعت

خدارو شکر این جاده پیچ زیاد داشت وماشین باسرعت پایین درحال حرکت بود وگرنه

اگه سرعتش بالا بود هم چپ میشد وهم بدتر از اون توی دره ی سمت راست ماشین

سقوط میکردیماسترس

باغچه خونه ی یکی از دوستای خوبمون،اینجا فلفل دلمه وفلفل سبز بلند کاشتن

اوه ه ه ه ی درخت پر از خرمالو های گنده 

البته من خوشم از خرمالو نمیاد

انجیرم داشتن

و درخت کیوی،من تا حالا درختشو ندیده بودم

جی جی هم داشتن

و رفتن به محمود آباد وکنار دریا

اینم اتاقک روبروی دریا

راستی اونجا پشه ها حسابی ازت پذیرایی کردن ومث پارسال که اومده بودیم

آمل کلی ماچ ابدار از لپات گرفتن،انگار حسابی دلشون برات تنگ شده بود

 

محرم هم با همه ی حالو هوای قشنگش این طوری برتو گذشت

15 مهر 92 

راستی این عکسو دیدم یادم اومد 2 روز قبل از محرم جدو بردت 

آرایشگاه مردونه وارایشگر محترم این طوری موهاتو خراب کرد

ولی الان بلند شدن وکلی ماه شدی 

 

 


 توی عکس بالا مشغول نگاه کردن به تعزیه ی روز دهم عاشورایی

ودر مورد عکس پایین:

با پسرای عموت مشغول بازی با موتور بودین رضا که داره با فرمون بازی میکنه 

تو میای ودستو میزاری بین فرمون موتور و بدنش و دست گیر میکنه واوووخ میشی

روزای محرم 92بود

ناراحتیه رضا  رو نگا کن،ببین چطوری منو نگاه میکنه انگار مقصر من بودم


 

 

ی مدتی بود دوست داشتی ادای بچه گیاتو در بیاری:اینطوری

9 مهر 92

 

 

19 مهر 92

 

زیارت سید فخرالدین که توی زرین آباده

وااااای چقدر حالم بد بود و به اصرار جدو اومدم

گفت:بیا باهامون تو که اونجا رو ندیدی 

صبح اون روز تشیع جنازه یکی از اشناهای نزدیک وعزیزمون بودیم وفکرشو بکن

بعد نماز باید بری تشیع جنازه ی یکی دیگه اونم توی این راه دور وپر پیچو خم

خوب منم رفتم همه رفتن سراغ دفن اون پیرمرد مرحوم ومنو شما رفتیم زیارت

 حالم به اندازه ای بد بود که نتونستم همارهیشون کنم وتوی امامزاده موندیم تا مراسم تموم شد

وقتی میگم مهربونی اینه عزیز دلم:

این کبوتره خونه عمه زهراست که دو روزی که خونه نبودن پیش ما امانت بود

سرش ضربه دیده بود و با دست باید بهش غذا میدادی و تو هم اینطوری بهش دونه میدادی

19 مهر 92

بقیش باشه واسه فرداماچ



پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامی آرمین
3 بهمن 92 10:10
سلام عزیزم چرا دیگه به ما سر نمیزنی ماشااالله پسملی هم بزرگ شدههههه منم خونه تکونی رو شروع کردم
مامان ایدین
15 بهمن 92 0:52
سلام علی مرتضی جون خیلی خوش اومدی دلمون واست تنگ شده بود مامانی افرین به تو که همه وقایع گذشته رو به ثبت رسوندی مامانی تو که ماشالا خودت هنرمندی