ی احساس فوق العاده
93.1.16 بابایی مارو برد کنار سد که نزدیک چشمه های آب گرم بود اولین بار بود که میرفتم توصیفش سخته فوق العاده بود،روبرومون رشته کوههای زاگرس به هم چسبیده بودن که یکی بالای یکی دیگه قرار داشتن وهمینطور میرفتن تا ناکجا آباد،هواسرد بود وسد از آب بارون سر ریز کرده بود وصدای شر شر حالی میداد واز همه زیباتر نم نم بارون که عین شبنم میخورد توی صورتمون و گله های گوسفند که از کوهها میرفتن بالا وپایین.
این کوهها خیلی بلندن ولی تو عکس زیاد معلوم نیست
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی