خاطرات چندماه گذشته(1)
وقتی میگم خاطرات چند ماه گذشته یعنی ببین مامان چقدر تنبلی کرده که چند ماهه عکسا وخاطراتتو نگذاشته.
2 باره که همین مطالبو برات میزارم ولی یهو نت قط میشه وهمه میپرن
مجبور بطور خلاصه اینبار برات بگم
ی روز دور از چشم من ی زیلت از کشو برداشتی و رفتی موهای جلوی سرتو زدی
گفتم:چکار کردی گفتی:میخوام کچلی باشم
93.3.21
دومین مرحله ی قطره فلج اطفال هم انجام شد و تو اینبار چون
همه ی بچه های عمه هات بودن ویاسمنم قطره خورد جو گیر شدی
وقطره رو راحت قورت دادی ولی حالت ازش بد شد وهمش آب دهن مینداختی
93.4.2
رفتن به روستا خونه ی یکی از فامیلای عزیز جدو
تو عاشق اونجایی چون توی اون فضای بزرگ راحت میتونی بدویی
وبازی کنی.
93.4.4
این چیزایی که داری روشون بازی میکنی ساخت دست دختره خونوادس
موقع دروی گندم ی مقدار از گندمارو میزارن واسه سال بعد که بکارن
واون مقدار گندمو اینجا نگه میدارن،واینطوری گندم نه کرم خورده میشن نه خراب
زدن رو دست یوزارسیف هاااااااااا