روزانه های قند عسل

سلام عزیزه دلم خوبی؟این روزای ما هم با خواهر کوچولوی بانمکت خوشه،درسته گاهی با صدای گریش خوابو از همه میگیره و تو توی خواب تا صداشو میشنوی دستاتو میزاری روی گوشت وصبح که بیدار میشی طلبکارانه میری سراغش میگی چرا دیشی نزاشتی من بخوابم.

خیلی بوسش میکنی و همش بهش میگی قلبم واگ گریه کنه ومن کمی دیر ساکتش کنم سر من داد میزنی ومیگی اجی داره گریه میکنه بهش شیر بده دیگه.اتفاقات زیادی تویاین مدت افتاده که خیلی هاش رو نیازی نیس بگم جز اونایی که به تو مربوطه .راستی امروز اولین پیکنیک 4 نفره مونو رفتیم بیرون وبا خودمون غذا بردیم عکسم گرفتم که فردا اگه اجی خانمت گذاشت برات میزارم.کلاس قرآنت فعلا تعطیله اونم بخاطره رفتن خانمت به زیارت کربلاس.ی خبر خوب دیگه اینکه حروف الفبا رو یاد گرفتی وبلدی تا حدودی بخونی حدود 3 هفته پیش بود که به پیشنهاد خانمت همگی رفتیم پارک خیلی خیلی خوش گذشت و فکر کنم اولین بارت بود که این همه بهت خوش گذشت هوا عالی بود وتو از اینکه با دوستات به پارک اومده بودی حسابی خوشحال بودی.

راستی اول عکستو با لباس فرمت بزارم

اینم ستایش با لباس فرم دخترانه

چند رز پیش هوس کرد که قنداقت کنم هرچی بهت گفتم نمیشه تو بزرگ شدی

فایده داشت و در آخر...

عکسای پارک رفتنت با دوستات رو توی ی پست جدا الان میزارم