میدونی چی شده شاه پسرم
سلام فدات شم الان حمومت کردم وخوابوندمت به فرشته ها گفتم مواظبت باشن بابایی هم پیشت خوابه.
بعد از کلی دعا کردن که بابایی رفت سر کار اونم یه کار عالی که با توجه به مهارتش مطمئن بودیم که حقوقش بعد از مدتی دوبرابر میشه اما بعد از چند روز که بابایی رفت سرکار اول گفتن ما قرارداد نمیبندیم وبا همه ی کارکنانمون همین طوریم چون بابا به این کار نیاز داشت قبول کرد وبا حقوقی کمتر از چیزی که حقش 18 روزی کار کرد ولی چیزایی دید که دیگه نمی تونست اونجا بمونه کارفرما کارهای غیر قانونی میکرد راننده دزدی میکردی اونم از بیت المال و هرچی بابایی نصیحتش کرد فایده ایی نداشت وچون بابا باید صورت وضعیت رد کنه دستش گیر بود ووقتی مهندس از تهران بهش زنگ زد که آقا فلان درصد بیشتر از چیزی که هست بزن بابا دیگه طاقت نیوورد واستعفا داد بابا میگفت:توی اون مدت کم همه ی کارگرا ازم خوششون اومده بود نمیدونم چرا ولی همه از اینکه دارم میرم ناراحت بودن .
بابا دیشب تصفیه حساب کرد قراره با جواز کسب کتابفروشی ونوشت افزاری که پارسال با فروختن گوشواره هام گرفتم یه مغازه بزنیم حداقل اگه روزی هزار تومن هم درآمد داشته باشیم میدونیم که حلاله تازه خمس پول این 18 روزی که کار کرده رو هم میخواد بده تا حلال باشه میگه چون کسی که پولو میده آدم حلال خوری نیست باید خمسشو داد منم به خاطره کار بابا ازش حمایت کردم چون هیچ چیز درآمد حلال نیست ودلم واسه راه انداختن این مغازه روشنه تا ببینیم خدا چی میخواد فعلا بابا با پرونده هایی که از طرف دادگاه و شورای حل اختلاف واسه رسیدگی بهش میدن سرش گرمه وخداروشکر راضی هستیم خدا کنه پول این مغازه هم زودتر جور بشه البته مغازه مال بابا جونه وما کرایه نمیدیم واین خیلی خوبه .
الان بیدار شدی وداری بغلم اذیت میکنی بقیش باشه واسه بعد.........