ما اومدیم...
سلام پسر مامان سلام دوستای خوبم یه هفته که نبودم رفته بودم شوش خونه ی پدرم.
سه شنبه ی پیش بود دیروز هم اومدم اول رفتیم دزفول تا بابایی برای مغازه ی جدید قفسه بخره قفسه های قرمزو سفید،دو شب پیش هم وصلشون کردیم مغازه خیلی قشنگ شد کارش که کامل شد عکسشو میزارم،خدارو شکر بدون وامو قرض کردن مشکل مالیه مغازه داره حل میشه یه مقدارپس انداز و یه مقدارطلا ویه 1 تومنی هم مامانم مرحمت کرد کارمون داره راه میفته.
پسرم زندگیه مامان از پریشب اسهالو استفراغ گرفتی دیشب بردمت پیش متخصص گفت:عفونت گوارشیه که مسببش همین گردو غباره یه آزمایش مدفوع هم واست نوشته که امروز تا ساعت 12 خواب بودی ونشد نمونه ازت بگیرم واسه همین موند واسه فردا.قلب مامانی چقدر زود لاغر شدی دکتر گفت:وزنت 700 گرم کم داره اگه مایعات نخوری باید بستری بشی وسرمو کلی دردای دیگه ولی خوشبختانه تنها چیزی که میخوری مایعاته،بخصوص دوغو آب وشیر خودم ،نفس مامان پشتت هم سوخته وبا پمادایی که دکتر داده مرتب واست استفاده میکنم الان خوابی وتا بیدار نشدی برم واست دعای توسل بخونم به دلم افتاده که این دعا باعث سلامتیه تو میشه.