خوشحال تروخوشبخت تر از همیشه.......
سلام به پسر مامان وسلام به دوستای خوبم زود زود باید بنویسم وبرم تا امپراطور خوابه به کارام برسم اوضاع مغازه عالیه خیلی خیلی شیک شده رنگش کردیم قفسه گذاشتیم النگوهامو فروختمو یه مفدارجنس خریدیم قراره بابایی پول کارشناسی ویه مقدار طلبی که پیش بقیه داره رو جمع کنه وتا چند روزه دیگه بره باز جنس بیاره بیشتر از هر لحظه ی دیگه تو زندگیم احساس خوشبختی میکنم علی مرتضی هم که چند روزی به خاطره گردوخاک اسهال داشت ناراحتم کرده بود ولی از ته دل از خدا وحضرت فاطمه وام البنین خواستم کمکش کنن که زود خوب بشه و روز بعد بهتر شد وهمین طور خوب شدنش ادامه داشت تا دوروزه حالش خوب خوب شده،یه مرغ هم به خاطره سلامتی واسه این دو بانوی عزیز نذر کردم که بابایی اورد نذرو ادا کردیم دعای خیر همه ی شما دوستای خوبم بود که خدا خواست وهمه چیز بدون کمترین فشاری داره درست میشه.
شیطونیای امپراطور هم ادامه داره ودر اولین فرصت میامو مینویسم اگه دیر میام بهتون سر میزنم عذرخواهیه منو بپذیرید انشالله با برنامه ریزی که کردم جواب همه ی لطفها وخوبیاتون رو میدم.