عکسهای گل پسرم
عکسها زیاد بودن خیلی از عکسها چون باهم بودیم ونمیشدبزارم واسه همین
گلچین کردم،اواخر بهمن 91 قبل از تولد دوسالگیت
هرجا میرفتیم،تا میدیدی غزال دختر دایی حبیب
روی خاکاو سبزه دراز کشیده توهم بدون
هیچ معطلی دراز میکشیدی ...
روی علفها
روی تپه های خاکی،که روزی مامانی همین جاها تعطیلات عیدو میگذروند
وکلی با بچه های روستا بازی میکرد
گفتو گوی تو با یکی از بچه های روستا،پسر دخترعموی مامان
فکر کنم داشتی از کثیفیه دستات که پراز خاک بود میتعریفیدی..
نماز خوندن یونس پسر دایی حبیب،مینشست پشت سر باباجونو وبی بی
وهرکاری میکردن انجام میداد وتوهم طبق معمول هرکسی نماز
میخونه یادت میاد نمازنخوندی..
اینم جنابعالی
راستی علی مرتضای مامان هروقت میبینی مامانی نماز میخونه
میگی الله اکبرومیای روی سجاده ی مامان تسبیحو میگیری ودونه هاشو
میچرخونی مثلا ذکر میگی وبعد میگی الله اکبر ومیری سجده
فدات بشم این کارو با دادیی هم میکنی و جامهریشو میاره توزودتر از اون الله اکبر
میگی وسجده میکنی انشالله که همیشه این طور عاشق نماز باشی
میدونی گاهی سرت داد میزنم،دعوات میکنم ولی به خدا قسم نفسم
به نفست بنده وباور کن که حاضرم جونمو هم برات بدم نفس مامان