انتخابات 24 خرداد92
روز جمعه با عمه خدیجه راهیه شهرشون شدیم ای کاش توی شهر خودمون رای میدادیم وقتی رسیدیم دره شهر کمی استراحت کردیم و وقتی رفتیم برای رای دادن اونقدر شلوغ بود که چندبار رفتیمو برگشتیم وآخر سر تونستیم ساعت 11 شب رای بدیم ولی من چون مال اون شهر نبودم نتونستم به شورای شهر رای بدم ولی مهرو برام زدن وی افتخار دیگه توی شناسنامم ثبت شد.خیلی اذیت شدی هم هوا گرم بود هم شلوغ بود واقعا دوس داشتم رای بدم ولی گاهی گریه ها وبی تابی های تو باعث میشد که من منصرف بشم خونه هم که پیش دختر عمت نمی موندی ولی خداروشکر رای من با دستای کوچیک تو توی صندوق انداخته شد.از خدا خواستم اون کسی که اصلح تره رای بیاره وبا اینکه میدونستم کسی که بهش رای دادم انتخاب نمیشه ولی من اینطور تشخیص دادم که ایشون اصلح ترن،من به آقای روحانی رای ندادم ولی خیلی خیلی خوشحال ک ایشون موفق شدن چون واقعا اصلح بودن ومتاسفانه من اینو بعد انتخابات متوجه شدم .اوضاع اقتصادی بهتر شده وطلا وسکه روز به روز داره میاد پایین اگه خدا بخواد و قیمت ماشینم بیاد پایین میتونیم ماشین بخریم و هفته ای چند بار ببریمت بیرون گرچه الانشم بیشتر شبا میریم پیاده روی ولی چون پارک دوره مجبوریم با ماشین بریم.فدای تاب تاب گفتنت بشم بزار بابایی ماشین بخره ی جوری برنامه ریزی میکنم که هفته ای 2 بار شام بریم پارک،این روزا هم که خداروشکر گردوخاک نیست و شبا هوا عالیه.
به امید خدا