خاطرات گل پسرم در روزهای پایانی سال 92(1)
گاهی پسرم میخواد واسه مامان دلبری کنه ومامانو بخوندنه که این کارو میکنه
92.11.14
اینجا هم حلیم اربعین حسینی بود که 3 روز قبل اربعین درست کردیم
چون خیلیا توی اربعین درست میکردم و حلیما حروم میشد
وتو حلیمو رو سرخودت خالی کردی من که عاشق این کارتم زودی عکس گرفتم
92.9.27
این وسیله ای که باهاش اینکارو کردی
خداروشکر که مامانم هم حاج خانم شد92.11.18
اینجا تازه رسیده بود
و راهپیمایی 22 بهمن
وطوری عاشق این پرچم شده بودی که اونو از دستت نمیزاشتی کنار
این عکس کاملا واقعیه،ی وقت فکرنکنین من پرچمو گذاشتم دسش
من از این عکسای مصنوعی خوشم نمیاد.92.11.23
واینجا رفتیم اطراف چشمه های آبگرم عالی بود همه جا سبزو قشنگ92.11.25
الانم با عمه زینب اینا رفتیم اونجا وبهمون خوش گذشت.
بعد که اومدیم با جدو ودادا رفتین روستا به یکی از آشناها سر بزنین
چون جدو میترسیدبا پسر عمو حسین دعوات بشه و فکر کنم پست
قبلی همه چیزو برات روشن کرده باشم.