علی مرتضی جانعلی مرتضی جان، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره
فاطمه زهرا جانفاطمه زهرا جان، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

امپراطورکوچک و پرنسس کوچولوی ما(بچه هایی از دیار پاکی)

تمام شدن ماه مبارک

1393/5/10 17:16
678 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم ماه خوب خدا هم تموم شد عیدم اومدو رفت و باید بگم که طاعات وعباداتت قبول عزیز دلم،چون تو شب بیستو یکو وبیستو سوم رمضان رو باما احیا گرفتی،قران گذاشتی رو سرت وبا تلویزیون بعلیاً،بعلیاً گفتی وبرای گذاشتن سفره سحر کمکم میکردی اونم با خواستو میل خودت.برام جالب بود که وقتی سفره ی سحری رو پهن میکردی میگفتی بعلیاً بعلیاً.ی جورایی بیشتر از 20 روز ماه رمضونو روزه بودی چون بعد از خوردن سحری با ما تا موقع اذان ظهر  خواب بودی وخوب آدم خواب هم که نمیتونه چیزی بخوره و بعد از بیدار شدنت هم میل زیادی به غذا خوردن نداشتی.سه روزقبل از عیدتوی این گرما بابا گفت:پاشو خونه رو بشوریم راستش من چند ورزی بود قصد خونه تکونی داشتم ولی بخاطره روزه همش امروز فردا میکردم ولی وجود چند تا چیز باعث شد که برای تمیز کردن مصمم بشیم البته مدت زیادی نبود که خونه رو تمیز کرده بودیم قبل رمضان تمام خونه رو تمیز کرده بودیم،یکی از این دلایل جکو جونورایی بود که بخاطره خنکی توی خونه خودشونو از هرجایی شده وارد میکردن و یکی دیگه رنگهایی که تو با رنگ انگشتی ریخته بودی روی موکت واین رنگا با اینکه راحت تمیز میشدن ولی بخاطره اینکه رنگ رفته بود توی مغز موکت تمیز نمیشد.خلاصه شستیمو رفتیم پهن کردیمو تمام خونه رو سمپاشی کردیم.

مأموریت جدی بابایی زمانی بود که تونست 2 تا مارمولک رو ازخونه بیرون کنه چقدر چندش شده بود اینا دیگه از کجا پیداشون شد یکیشونو که با بدترین شکل به هلاکت رسوند ودومی که ساعت 2 نصفه شب افتاده بودیم دنبالش به شکل عجیبی ناپدید شد و ما تونستیم تمام راه های ارتباطی این دو مارمولک به خونمونو ببندیم وخوشبختانه الان بیشتر از 5 روزه خبری از مارمولک ناپدید شده نیست ودیگه مطمئن شدم از خونه رفته بیرون.

موقعی که بابا میخواست کار مارمولم دومی رو تموم کنه منو تو بالا پایین میپریدیم ومیگفتیم اونجاست اونجاست البته با فاصله چند متری.چقدر خوبه که مردا درچنین مواردی از زنا شجاعترن.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)