حال خوش این روزهای ما
سلام عزیز دلم این روزها با اومدن و اضافه شدن ی نفر دیگه به خونواده ی ما حالمون خیلی بهتره،نه نه ی نی نی دیگه رو نمیگم ومنظورم آجیت نیست منظورم زن عمو مهدیه،همه منتظره این روز بودیم خداروشکر زن عمو مهدی قبل از اینکه جاریه من باشه ی دوست برام بود وهمیشه دوس داشتم که جاریم بشه الانم کلی باهم مچیم و همه چیز عالیه.
تو مراسم خواستگاری منو بابایی هم بودیم همه چیز برام جالب بود و دقیقه به دقیقه اتفاقات مراسمو با پیامک به عمه هات مخابره میکردم همه چیز توی ی هفته تموم شد ی مراسم عالی هم گرفتیم و کلی خوش گذشت تو هم که اصلا اذیت نکردی و گاهی بعد نیم ساعت پیدات میشد من توی مراسم مسئلیت عکس گرفتن وفیلم برداری رو به عهده گرفتم و خدارو شکر آجی هم باهام همکاری کرد وتونستم عکس وفیلمهای خوبی بگیرم.
کلاس قرآنت با موفقیت در حال گذره و تو جز شاگردای زرنگ کلاسی وعلاقه ی زیادی به رفتن به این کلاس داری ومدام آیه ها و شعرهایی که اونجا یاد گرفتی رو میخونی تا جایی که به دادایی هم یاد میدی.
خیلی خیلی شیطون شدی و اصلا با دخترا کنار نمیای بخصوص فائزه ومهسا،تا میان اینجا بعد از چند دقیقه شروع میکنی عین موشو گربه دنبال هم دویدن و صدای همدیگه رو در میارین.
با وجود تمام سروصدای شما بچه ها حال خوش ما به کوری چشم حسودا ادامه داره و کلی سربه سر عمو مهدی میزاریم ،همیشه بهش گفتم که ی ازدواج خوب به آدم ارامش میده بیا زن بگیره این همه مامانو شم انتظار نزار ولی زیر بار نمیرفت چندروز قبل از اینکه زن بخواد بگیره من خواب دیدم که رفتیم براش خواستگاری،بهش گفتم:ولی اون زرنگ تر از این حرفا بود تا اینکه بــــــــــــــــــــله
گفت:زن میخوام وفلانی رو میخوام خدارو صدهزار مرتبه شکر چقدر خوشحال شدیم و چقدر شادی کردیم.
الانم از این وضعیت خیلی راضیه و همین برای ما کافیه(برای عم مهدی و زینب جون بهترین هارو آرزو دارم)