امپراطور و ماجراهای ایشون
طبق معمول الان که میخوام از جریانای این چند روز واست بنویسم بیدار شدی دیگه هیچ وقت وقتی بیداری پای نت نمیشینم چون دیروز در زیرتلویزیونی رو باز کردی و همین طور که ایستاده بودی و یه دست به در زیرتلویزیون بود دست دیگتو واسه برداشتن یه جعبه کادو که توی زیر تلویزیونی بود دراز کردی وتعادلتو از دستدادی وبدجوری افتادی ولبه ی تیز زیر تلویزیونی صورت قشنگتو قرمز کرد من فکر کردم 2 تا مروارید قشنگتشکستن یا خدای نکرده دهنت خونی شده نمیدونم چه طور شد خدا واقعا رحمش به من اومد که بدتر از ایننشد بابا هم که اومد تورو دید گفت:پس حواست کجا بد حتمابا ز پشت کامپیوتر بودی راست میگفت:تقصیر من بود اینبار که به خیر گذشت ولی دیگه نباید بزارم تکرار بشه الانم مامان جون داره صدام میکنه که برم پیشت فعلا خدافظ عالیجناب
تا یادم نرفته این عکسا و ماجراهای این چند روزت
این از تاب سقفی که بابایی زحمت کشیدو چنکه رو در اورد از سوار شدن توش
خیلی رازی هستی ومن هم چند دقیقه ای خیالم راحته که نمیتونی بری جایی و
دست بهچیزی بزنی که برات خطر داشته باشه...
اینجا هم هر کاری میکردم نمیخوابیدی بابایی که دید منم خسته شدم تورو توی پتو پیچید ولی
تو شیطونی کردی و یه هویی بیرون جستی...
این تصاویری از حلیم نذریه اربعین که دو روز قبل از اربعین درستش کردیم چون روز اربعین همه
نذری میدن و متاسفانه بعضی ها به خاطره زیادیه نذریا مجبور میشم اضافشو دور بریزن ما هم تصمیم
گرفتیم که دو روز قبل از اربعین درستش کنیم عالی شد خیلی خوشمزه بود همه کمک کردن حتی
نینی های کوچیک خونواده که توی عکس میبینی البته بیشتر زحمتشو عمو محمد رضا شوهره عمه
زهرا کشید دستش درد نکنه منم برای سلامتیه همه ی نی نی ها وماماناشون دعا کردم به خصوص
نی نی های نی نی وبلاگی...