علی مرتضی جانعلی مرتضی جان، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره
فاطمه زهرا جانفاطمه زهرا جان، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

امپراطورکوچک و پرنسس کوچولوی ما(بچه هایی از دیار پاکی)

نون گرفتن امپراطورم برای اولین بار

1395/4/2 7:58
695 بازدید
اشتراک گذاری

ی روز دیدم که حسام دوستت که خونش کنار خونه ی ماست ی سبد دستشه ،ازش پرسیدم حسام کجا میری گفت:دارم میرم نون بگیرم ومنهیپنوتیزم

تعجب کردم که چطور بچه ی به این کوچیکی میره نون میگیره و چطور مامانش اجازه داده،برام جالب بود و وقتی اومد خونه برات تعریف کردم  ولی چه اشتباهی کردم از اون روز به بعد گیر دادی که منم باید برم نون بگیرم تا اینکه ی روز موفق شدی که قانعم کنی وبری نون بگیری،نونوایی خیلی بهمون نزدیک بود وتو میتونستی که بدون اینکه از جاده رد بشی از پیاده روی کنار در خونه بری و نون بگیری ی پلاستیک بهت دادم و با پول تو دستت رفتی که نون بگیری بابا رو فرستادم دنبالت که به طور نامحسوس حواسش بهت باشه وقتی با پلاستیک پر از نون اومدی دوس داشتم بخورمت،به بابا گفتم چطور بود گفت:همین طور ایستاده بوده هرکسی می اومد میرفت جلوش نون میگرفت قه قهه

همون موقع زن عمو مهدی که خونمون بود ازت خواست که دوباره بری نون بگیری اینبار هم بابا رو فرستادم دنبالت ولی تا بابا بخواد بیاد دنبالت تو با ی کیسه پر از نون برگشتی .آفرین پسرم اینبار خوب از عهدش بر اومدیبغل

ولی از اونروز به بعد بابا گفت:که دیگه نفرستیمت نونوایی تا وقتی کمی بزرگتر بشی.

اونروز ،روز مبعث پیامبر(ص)بود که مصادف بود با 16 اردیبهشت 95

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)