تو داری میای(دخترم)
سلام عزیز مامان منو بابا تصمیم گرفتیم که داداش علی مرتضی به ی همبازی و دادش کوچیکتر نیاز داره،نمیدونی علی مرتضی چقدر ذوق زده شد وقتی بهش گفتم احتمال داره داداش مهدیار از آسمون اومده باشه تو دل مامان.بهش گفتم رازداری کنه وفعلا چیزی نگه،اونم گفت:باشه وی از بس ذوق زده شده میخواست جلوی دادایی بگه که من حواسشو پرت کردم وانگاری منظورمو فهمید گفت:نه نمیگم و ی لبخند ملیح وبا نمکی زد.
منو بابا کمتر از 2 ماهه که واسه اومدنت اقدام کردیم منم امروز شک کردم که تو توی دلمی ولی فعلا چیزی نمیگیم تا مطمئن بشیم.نمیدونم چرا با اینکه نی نی دومی ولی من خیلی دلهره دارم واصلا این بارداریم شبیه بارداری اولم نیست.انشالله که هرچی باشه خیره.
حالا برم ی مقدار وبلاگتو خوشکل کنم وبلاگ داداشت که خیلی خوشکله.
پی نوشت:مطالب بالا وساخت وبلاگت در تاریخ 10 بهمن 93 نوشته وساخته شدن ولی من تاریخ تولدتو اشتباهی بجای 94 زده بودم 84
واسه همین وبلاگ قبلی رو حذف و این وبلاگو ساختم.دادشت مهدیار صدات میکنه ولی با اسم امیر حسینم مشکلی نداره واین اسمو دوس داره.عزیز مامان من در تاریخ 12 بهمن 93 با بی بی چک متوجه شدم که شما واقعا وجود دارین خوش اومدی عضو کوچیک خونه ی ما
پی نوشت:توی 3ونیم ماهگی که سونو دادم گفت:که شما دختری،خیلی خیلی خوشحال شدم وگفتم نکنه اشتباه شده چطوریه که اینقدر زود تشخیص دادن واسه همین چند روزه پیش من بابا دوباره رفتیم سونو و خداروشکر مطمئن شدیم که دختری
کلی حرف نگفته برات دارم که سر وقت برات میگم.
پی نوشت:برخلاف انتظارها وخدارو صد هزار مرتبه شکر شما دختر شدی همه از این بابت خوشحالیم.
تاریخ نوشتن خاطره:94.4.8