ادامه ی شرح حال(ترمیم دندونام)
سلام پسره مامان حالم زیاد خوب نیست حتی نمیتونم به وب دوستات سر بزنم چند روزه که چهارتا از دندونامو ترمیم کردم و فکم خیلی درد میکنه به خصوص لثه ی بالاییه دهنم اونم به خاطره دست کاریه مامان فضولت بوده ،دیشب اونقدر درد داشتم که مجبور شدم از مسکن استفاده کنم.
دیشب که با خوردن مسکنا دردم کمتر شده بود وتونستم وبتو آپ کنم ولی الان با درد دارم برات مینویسم چون معلوم نیست دوباره کی بتونم برات آپ کنم.
هروز که بزرگتر میشی شیطونیات هم بزرگتر و با مزه تر میشن،دیشب که لثم خیلی درد میکرد وبابا نگاش میکرد که ببینه چه خبره یهو تو اومدی و زدی رو دستت بابا وناخان بابا خورد به لثه ی منو دادم در اومد ومتاسفانه یکی زدم تو صورتت،بمیره مامان که تو رو زد من آروم زدم اما به خاطره پوست سفید ونازکت جای دوتا انگشتم روی پوستت موند به خدا خیلی آروم زدم و اصلا فکرشو هم نمیکردم که این طوری بشه بعدش تورو بغل کردم وازت معذرت خواهی کردم تو رو خدا منو ببخش وحلالم کن،از بچگی هم همین طوری بودی تا جایی از بدنتو دست میزدی سرخ میشد وانگار چیزی نیشت زده واسه همین اینبارم اینطوری شد بازم میگم که عزیز مامان مامان ببخش به خدا درد امونم رو بریده بود.
یه مدتیه که یاد گرفتی دستتو میزاری دهنت وحالت تهوع بهت دست میده
ودستتو اونقدر میبری تو حلقت که دوبار بالا اوردی که توی عکس شاهدش هستی
روسری که بابا برام خریده بود وکالسکه ای که 1/18 واست خریدیم.ویه شیطنت دیگت
که رفتی روی قابلمه تا به گاز نزدیکتر بشی وااای شیطون بلا چه کار خطرناکی،چند روزه هم که
یاد گرفتی شیر گازرو خاموش روشن کنی.
وما هم مجبور شدیم شیر گازرو ببندیم.
بازی با ماهی های عید که چون زیاد بودن گذاشتیم توی قابلمه تابهتر نفس
بکشن وتو مدام دستتو میزاشتی تو آب وبدون اینکه بترسی باهاشون بازی میکردی
عکس وسط کیک سالگرد ازدواج منو بابایی که اینجا برشش دادم.وعکس سمت چپ
سفره ی هفت سین بیمارستان که 1/2 مریض بودی وبردیمت بیمارستان وهمون موقع کلی
بالا اوردی وکیف دوربینو پر .....کردی
عکس سمت چپ سربی بود که برات داغ کردیم چون میگفتن شاید چشمت زده باشن
بازی با جاروی کفشدوزکی که بابا واست خریده چون عاشق جارو کردنی
وخوابیدت توی تاب امیر محمد پسر عمه فاطمه:این عکس مال زمستون بوده
ولی یادم رفته بود بزارم