امپراطور در چند روزی که گذشت(2)
سلام پسرم دیگه به زلزله فکر نمیکنم چند شبیه بیرون میخوابیم کم کم داریم به زندگیه عادی برمیگردیم دو روز پیش برات یه شلوارک قشنگ گرفتم که برای تو شلواره،از مغازه ی یکی از دوستام خریدم چون آخریش بود به قیمت خیلی خوبی داد 5 تومن خیلی عالی بود جنسش هم خوبه وفدات بشم که چقدر بهت میومد فقط کمرش کمی تنگه گفته:که چون کمرش کشیه جا باز میکنه امیدوارم این طور باشه اگه هم نشد واست یکی بهترشو میخرم واینو میزارم واسه دادشت در آینده ی دور
اونجا که پاهای قشنگت نمایانن مشغول لگد کردن وله کردن توت سیاهی هستی که
از خونه ی خاله سپیده(دوست خوب مامانی وفامیل بابایی) اوردیم که از مزش
خوشت نیومد وانداختی زمین وروفرشی رو کثیف کردی 91/1/31
اون دو عکس دیگه خوردن بستنی برای اولین بار قبلا هم بهت داده بودم ولی بدت میومد
اینجا رفته بودیم پارک اناران برای بدرقه ی یه حاجی ومامانش که از حج اومده بودن.91/1/31
گشتو گذار شما همون شب در پارک اناران ماشالله یه جا بند نمیشدی
خیلی معطل شدیم تا حاجیا اومدن واسه همین من تورو بردم پیش وسایل بازی واین طوری
کمی سرگرم شدی چون حسابی بهونه میگرفتی ومیخواستی برگردیم خونه.
بازی با شلنگ و گیر کردن جنابعالی که با زحمت راه فرارو باز کردی91/2/1
اون پایین هم گردش شما در پارک سلامت
اون عکس بالا رو باید با این عکسا قرار میدادم اشتباه شد ببخشید
اینجا همون شبیه که همه ی مردمم از ترس زلزله به پارکا روی اورده بودن
ومنم ساک لباساتو براداشته بودمو یاعلی به امید تو .
از اونموقع ساک لباسات همیشه آمادست ولی انگار تو مارو مسخره میکردی که
این طوری مشغول در اوردن لباساتی91/2/3
عکس بالا سمت چپ شیطونیه ی شما با فرچه ی مغازه ی عمو هادی که تازه خریدش
میبینی مامان همه ی کارای تو برام قشنگه که اومدم از این کار عادیه توهم عکس گرفتم91/2/4
ودوعکس دیگه بازی با کفشدوزک که بیچاره رو فشار میدادی منم بردم گذاشتم رو اپن ولی
اون که از اول حالش خوب نبود جان به جان آفرین تسلیم شد روحش شاد91/2/3
فعلا تا همین جا بسه سری سوم وقت شد امشب میزارم.