علی مرتضی جانعلی مرتضی جان، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره
فاطمه زهرا جانفاطمه زهرا جان، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

امپراطورکوچک و پرنسس کوچولوی ما(بچه هایی از دیار پاکی)

شیطنت های ناگفته ی امپراطور...

سلام نفس مامان بهت گفته بودم که دوشبه تب داری دیشبم تبت بالا بود بهت قطره دادم وچند ساعت بعد تبت اومد پایین نمیدونم علتش چیه،الانم منو دادا(مامان جون)حمامت کردیمو خوابوندمت امروز برای اولین بار با شامپو بدن حمامت کردم قبلا همش باصابون ولی شنیدم شامپو باعث میشه بدن نسوزه واسه همین دیگه با شامپو بدن حمامت میکنم.امروز باید همه ی عکسا وحرفا رو توی وب بزارمو بنویسم چون بابا میخواد لب تاپو ببره مغازه تا وقتی وامو بگیریمو بتونیم کامپیوتر بخریم. طبق معمول تا میام بنویسم بیدارمیشی الانم بغل بابایی هستی خیلی این دو روزه بیقراری میکنی برم که بیشتر بهم احتیاج داری خوابیدی باز میام واست میتعریفم. ...
9 تير 1391

کلی حرف،کلی شیطنت...

سلام پسرمامان سلام دوستای گلم خوبید؟ مدت زیادیه که از شیطونیای امپراطور مامان چیزی ننوشتم خدارو شکر اوضاع مغازه داریمون خوبه؟یه وام اشتغالم واسمون درست شده که بازم خداروشکر هم ضامنا وهم آوردمون حل شد وبه امید خدا تا یه ماه دیگه وامو میگیریم فعلا مغازه رو با یه مقدار فروش طلا وپس اندازمون سرپا کردیم تا انشالله موقعی که وامو گرفتیم پر جنسش کنیم. خوب حالا باپس مامانی هم یه حرفی بزنیم:زندگیه مامان تا امروز 11 مروارید خوشکل در اوردی که 4 تا شون مرواریدای آسیاب بالا وپایین هستن وبه فاصله ی کمی از هم در اومدن تاریخشونو هم دارم مینویسم واست. از دیشب تب کردی امروز بعد از طهر هم آب بینیت میومد الانم خوابی،دیشب بااینکه...
8 تير 1391

نی نی آشپز مامان

سلام اینفده حرفو ماجرا توی این یه ماهه پیش اومده که بیشترش هم خوبه ،کلی عکس،کلی شیطنت،که فکر کنم یه ماه طول میکشه همه رو بتایپم.امپراطور 4تا دندون آسیاب در اورده که این یکی از مهمترین اخبار منه،واینکه توی مسابقه ی نی نی خانه دار شرکت کرده دوست داشتید یکی از سه رای تون رو بهش بدید. این عکس موقعیه که فینگلی تر بود به نظرم بامزه اومد منم گذاشتم. ...
2 تير 1391

مسابقه ی بابائی دوست دارم...

به نام خدا مهم بردو باخت نیست مهم حرفیه که میخوام به بابام بگم... سلام بابایی مدت زیادیه که میخواستم باهاتون چند کلمه مردونه حرف بزنم امافرصت نشد وشما اونقدر گرفتارید که دلم نمی اومد چیزی بگم. ولی الان به مناسبت دومین سالی که بابام هستید میخوام براتون حرف بزنم پارسال 3ماهه بودم ومامانی جای پامو بهتون هدیه داد که خیلی خوشت اومد ولی امسال با این اوضاعی که داشتیم نتونستیم واستون کاری کنم. شما ازکارهای زیادی  به خاطر من استعفا دادید فقط به خاطره اینکه میخواستید لقمه ی حلالی بزارید دهنم به خصوص این اواخر که از بهترین کاری که میتونستید توش پیشرفتهای زیادی کنید مردونه ایستادید وگفتید من نیستم.میدونم از اینکه حوله ی حمومم برام کو...
19 خرداد 1391

نوبتی هم که باشه نوبت باباهاست......

ولادت امام علی مرتضی(ع) وروز پدر را به همسر عزیزم وهمه ی بابایی ها تبریک میگم عمرت طولانی وباعزت باد مرد یعنی کار و کار و کار و کار *  یکسره در شیفت های بیشمار مثل یک چیزی میان منگنه * روز و شب از هر طرف تحت فشار مرد موجی است هی در حال دو * جان بر آرد تا برآرد انتظار او خودش همواره در تولید پول * لیک فرزند و عیالش پول خوار با چه عشقی دائما در چرخشند * گرد شهد جیب او زنبور وار چون که آخر شب به منزل می رسد * خسته اما با لبانی خنده بار جای چای و یک خدا قوت به او * می شود صد لیست در پیشش قطار از کتاب و دفتر و خودکار ، تا * اسفناج و پرتقال و زهرمار آن یکی می خواهد از او شهریه * این یکی هم کفش و کیفی مارک دار هر چه می گ...
15 خرداد 1391

خوشحال تروخوشبخت تر از همیشه.......

سلام به پسر مامان وسلام به دوستای خوبم زود زود باید بنویسم وبرم تا امپراطور خوابه به کارام برسم اوضاع مغازه عالیه خیلی خیلی شیک شده رنگش کردیم قفسه گذاشتیم النگوهامو فروختمو یه مفدارجنس خریدیم قراره بابایی پول کارشناسی ویه مقدار طلبی که پیش بقیه داره رو جمع کنه وتا چند روزه دیگه بره باز جنس بیاره بیشتر از هر لحظه ی دیگه تو زندگیم احساس خوشبختی میکنم علی مرتضی هم که چند روزی به خاطره گردوخاک اسهال داشت ناراحتم کرده بود ولی از ته دل از خدا وحضرت فاطمه وام البنین خواستم کمکش کنن که زود خوب بشه و روز بعد بهتر شد وهمین طور خوب شدنش ادامه داشت تا دوروزه حالش خوب خوب شده،یه مرغ هم به خاطره سلامتی واسه این دو بانوی عزیز نذر کردم که بابایی اورد نذرو...
6 خرداد 1391

ما اومدیم...

سلام پسر مامان سلام دوستای خوبم یه هفته که نبودم رفته بودم شوش خونه ی پدرم. سه شنبه ی پیش بود دیروز هم اومدم اول رفتیم دزفول تا بابایی برای مغازه ی جدید قفسه بخره قفسه های قرمزو سفید،دو شب پیش هم وصلشون کردیم مغازه خیلی قشنگ شد کارش که کامل شد عکسشو میزارم،خدارو شکر بدون وامو قرض کردن مشکل مالیه مغازه داره حل میشه یه مقدارپس انداز و یه مقدارطلا ویه 1 تومنی هم مامانم مرحمت کرد کارمون داره راه میفته. پسرم زندگیه مامان از پریشب اسهالو استفراغ گرفتی دیشب بردمت پیش متخصص گفت:عفونت گوارشیه که مسببش همین گردو غباره یه آزمایش مدفوع هم واست نوشته که امروز تا ساعت 12 خواب بودی ونشد نمونه ازت بگیرم واسه همین موند واسه فردا.قلب مامانی چق...
2 خرداد 1391