علی مرتضی جانعلی مرتضی جان، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره
فاطمه زهرا جانفاطمه زهرا جان، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

امپراطورکوچک و پرنسس کوچولوی ما(بچه هایی از دیار پاکی)

عکسهای هنری توسط مامانی

ببین مامانی چه عکسای مشنگی ازت گرفته کلی اذیت کردی تا این شد چادرم به دیوار وصل کردم عروسکایی که بابایی واسم به مناسبتهای مختلف گرفته و گوله کامواهای مامان جون کمک کردن که این عکس هنری ساخته بشه...... ...
17 ارديبهشت 1391

امپراطور وشیطونیاش.......

سلام سلام شیطون بلا هرچی بزرگتر میشی شیطونترو شیرینتر میشی درسته مث قبلا تپل نیستی در عوض قد کشیدی وهنوز همون طور تو دل برویی...به قول عمه زینب شیطونی از سر و روت میباره واز بس خونه ی اینو اونو بهم ریحتی به بابایی گفتم:دیگه من نمیرم بیرون توی خونه با امپراطور بازی میکنم باور میکنی هرجا میریم مهمونی یا باید همه ی درهای اتاق هارو ببندیم یا اینکه من بشینم جلوی در که تو یه وقت نری بیرون چیزی بزاری دهنت...دو سه روز پیش رفتیم خونه ی داییه جدو(بابا جون) خسته شدم از بس که تورو بردمو اوردم دس آخر هم که توی حیاط یه چهار چرخ داشتن تورو دوتا دخمل دیگه که نوه ی اونا بودن گذاشتم توی چهار چرخو توی حیاط گردوندم میبینی کار مارو بعد از مدتها اومده بودیم خونه...
17 ارديبهشت 1391

علی مرتضی نفس بابا...........

سلام نفس مامان وقتی میگم نفس یعنی واقعا نفسمی گاهی وقتی خواب میام بوت میکنم ونفس میکشم نمیدونی چه مزهایی داره آدمو میبره به ناکجاآباد ،نمیدونی از اینکه تورو دارم چقدر خدا رو شکر میکنم و راضیم اصلا فرصتی واسه ناراحتی نه واسه من نه واسه بابایی نمیزاری تا بابا از سر کار میاد اونقدر قشنگ بهش میگی بابا واز سرو کولش میری بال که ذوق زدن بابایی توی چشماش موج میزنه... دوشب پیش داشت با عمو ابوذر (دوست صمیمیه بابا ) تلفنی صحبت میکرد طوری با ذوقو شوق از کارات واسش میگفت که نگووووو،عمو ابوذر هم که فقط موقعی که 8 ماهه بودی تو رو دیده بود خیلی حالتو میپرسید قراره به امید خدا ذیحجه بریم آمل تاآقا جانو عمو ابوذر ونی نی های خاله نرگسو خاله معصومه ...
16 ارديبهشت 1391

پسرم تاج سرم

سلام زندگیه مامان علاقم بهت روز به روز داره بیشتر میشه میمیرم برات جای خالیه همه چیزو واسه منو بابا پر کردی تازگیه شیطونی از سرو روت میباره دوس دارم بخورمت نه فقط من جدو ومامان جونم همین نظرو دارن  .دیروز سیم سارو که سیم بلندی داشتو از این اتاق به اون اتاق دنبال خودت میکشوندی ونمیدادی برش دارم که یهو که داشتی با دوشاخش ور میرفتی ومیچرخوندیش خورد به زیر چشمت وخونی شد وکلی گریه کردی البته خونش زیلد نبود ولی جاش موند جدو که از سر زمین برگشت وقتی مامان جون بهش گفت:محکم زد روی سینش وبغلت کرد. بابا هم گفت: حواست کجا بود ولی بابایی که از شیطونیای تو خبر داشت فقط گفت:خوب شد چشمش در نیومد واقعا هم همین طور بود خداروشکر.91/2/13 فکر کنم سه رو...
14 ارديبهشت 1391

پسره بلای مامانی

اینجا سعی داری خودتو از روز این بلوکا بکشی بالا تازه گاهی اوقات پاهای کوچولوتو یکی یکی میبردی بالا تا برسونییشون روی بلوکا ونمیتونستی دوعکس پایین هم شیطونی های شیرین تو وبازی با بچه ها که کمر درد گرفتم از بس دستو پاتو شستم... آدامس خوردن عالیجناب که خیلی ماهرانه میخوردی واصلا قورت نمیدی هرچی به جدو میگم بهش ندید گریه های تو مگه میزارهآدامس جویدن رو از تاریخ 20 تا 25 فروزدین 91 شروع کردی بین این 5 روز بود دوعکس دیگه هم بازی شما باسند ازداوج مامانو بابا همون شبی که میخواستیم بریم بیرون بخوابیم همه ی مدارکو جمع کرده بودم ولی تو ول کن این یکی نبودی. 91/2/3 اینجا بابا برای اولین بار لپ تاپ کارو اورد...
14 ارديبهشت 1391

شرمندهههههههههههیییییی دوستانم...

سلام دوستان عزیز با نظراتتون شرمندم کردید به خدا باور کنید وقت نمیکنم جواب بدم گاهی میام سر میزنم ولی وقت نمیکنم جواب بدم ولی از این به بعد میخوام زمانو مدیریت کنم و ویه روز مختص شما عزیزان بزارم که هم اینجا به نظراتتون جواب بدم هم بهتون سر بزنم وبراتون یادگاری بزارم و کار دومی رو حتما انجام میدم بازهم از لطف شما عزیزان ممنونم. ...
12 ارديبهشت 1391

امپراطور در چند روزی که گذشت(2)

سلام پسرم دیگه به زلزله فکر نمیکنم چند شبیه بیرون میخوابیم کم کم داریم به زندگیه عادی برمیگردیم دو روز پیش برات یه شلوارک قشنگ گرفتم که برای تو شلواره،از مغازه ی یکی از دوستام خریدم چون آخریش بود به قیمت خیلی خوبی داد 5 تومن خیلی عالی بود جنسش هم خوبه وفدات بشم که چقدر بهت میومد فقط کمرش کمی تنگه گفته:که چون کمرش کشیه جا باز میکنه امیدوارم این طور باشه اگه هم نشد واست یکی بهترشو میخرم واینو میزارم واسه دادشت در آینده ی دور اونجا که پاهای قشنگت نمایانن مشغول لگد کردن وله کردن توت سیاهی هستی که از خونه ی خاله سپیده(دوست خوب مامانی وفامیل بابایی) اوردیم که از مزش خوشت نیومد وانداختی زمین وروفرشی رو کثیف کردی 91/1/31 اون دو عک...
9 ارديبهشت 1391