کلی حرف داره مامان
سلام به قند پسر ودوستای خوبم این روزا امپراطور خونمو کردی تو شیشه...چیه مامان میگی چرااااا؟واست میگم:ماشالله از شب سیزده بدر داری تاتی میکنی و همش دوس داری بری تو حیاط با بچه ها بازی کنی من هم بغلت کردمو بردم پیششون دو روز پیش بود یعنی 18 فروردین 91 من که کمر از بلند کردنت درد گرفته بود کمی نشستم ولی تو اونقدر خودتو سفت گرفتی و ماشالله با همه ی زورم نتونستم تورو بنشونم عین یه چوب خشک شده بودی من بلند گفتم :بشین دیگه وتو زدی زیره گریه خستم کرده بودی بابا هم کمرش درد میکرد ونمیتونست تورو نگه داره وقتی هم پاشودم که به بچه ها نگاه کنی دیگه به اینهم راضی نمیشدی ومیخواستی خودت بری خاک بازی ،کفش پات کردم ولی بعد از چند قدم تاتی کردن می افتادی وروی...