علی مرتضی جانعلی مرتضی جان، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره
فاطمه زهرا جانفاطمه زهرا جان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

امپراطورکوچک و پرنسس کوچولوی ما(بچه هایی از دیار پاکی)

خاطرات جامانده

1390/9/12 16:17
751 بازدید
اشتراک گذاری

امپراطور مامان ماشالله اونقدر کارای قشنگت زیاد شده که حسابشون از ذهن من خارجه امرو که داشتم به

تقویم نگاه میکردم دیدم که کلی مطلب جا افتاده مونده که ننوشتم خیلی خوب شد که تاریخ همه رو دارم و

تو تقویم علامت زدم حالا هم همه رو تیتر وار مینویسم تا از این به بعد به روز باشیم.

1- 16/شهریور 90 رفتن سرزمین بابا جون برای اولین بار ازت کلی عکس گرفتم ولی چون مادر جون بغلت

کرده بود نمیتونم بزارم تو وبت.راستی وقتی تو دل مامانی بودی چند بار برده بودمت اونجا...

2- 27/شهریور 90 با وجود نداشتن دندون و لثه های تیز مامانی رو موقع شیر خوردن گاز میگرفتی.

3-و از همه بامزه تر خوردن پات بود که 4/مهر 90  برای اولین بار شروع به خوردن پاهات کردی.

4- 13/مهر 90 پیشونیت توسط امیر محمد پسر عمه فاطمه زخمی شد .

اون شب منو مادر جونو بابایی رفتیم بودیم خونشون،چون عمه فاطمه تازه رفته بود توی خونه ی جدیدش

وهنوز شیشه های پنجره هاشون رو نصب نکرده بودن با بابایی رفتیم که کمکشون کنه تا شیشه هارو

نصب کنن و عمو عباس و بابایی مشغول نصب کردن بودن وما خانوما نگاشون میکردیم که نمیدونم چه طور

شد که امیر محمد یه لوله ی پلاستیکی رو که بریده بودن و نوکش تیز بود خواست بزاره تو چشمت که من

جلوشو گرفتم ولی کمی دیر شده بود و پیشونیت زخم شد و کلی گریه کردی.

اگه دقت کنی وسط دوتا چشمات آثارش هست

 

5- 7/ مهر 90 صندلیه روروکت باز شد و افتادی زمین.البته چند روز قبلترش هم این جوری شده بودی

ما داشتیم نهار میخوردیم که دیدم صدایی ازت نمیاد وقتی نگات کردم از صندلی افتاده بودی پایین و بی

صدا واسه خودت بازی میکردی.عمه فاطمه هم که دید این طوریه با خز صندلیه روروکت رو محکم کرد

ودیگه هیچ وقت اون اتفاق تکرار نشد.

6- 17/ آبان 90 سنجاق روسری مامان رو که گم کرده بودم روی زمین پیدا کردی و مشغول جویدنش 

شدی که خدارو شکر من زود متوجه شدم و از دهنت در اوردم.

7- 26/ آبان 90 که آمل بودیم سیم تلفن خونه خاله نرگسو اونقدر کشیدی که تلفن از بالا افتاد رو سرت و

حسابی گریه کردی به بابا که گفتم:حسابی شاکی شد و گفت حواست کجا بود.به خدا اونقدر شیطون 

شدی که ماشالله هیچ جا بند نمیشی.

8-تا توی همین روزایی که رفتیم امل کنار مبل که میزاشتمت خودت به تنهایی می ایستادی و الانم چند

روزیه که پشتی رو میگیری می ایستی و همین طور آویزون جا نونی میشی فدااااااااااات بشه مامان

9- یکم و دوم آذر 90 یعنی در روز پشت سر هم از رورک با سر خوردی زمین و از اون موقع فقط یکبار  

گذاشتمت توش و از رورک متنفر شدم باز خدارو شکر جاییت نشکست.روز اول از سرازیریه آشپزخونه 

افتادی که میخواستی بیای دنبالم و روز دوم توی هال و فکر کنم چرخ رورک لای فرش گیر کرده بود.

10- خوردن سرت به تخته ی زیر ظرف شویی که خراش کوچیکی برداشت که به خدا نمیخواستم اینطوری

بشه هرجا میرم میای دنبالم من دست تنها چه کار میکردم ببخش مامانو زندگیم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

دیانا تم
13 آذر 90 15:45
عزیزم بهم ایمیل بزنید تا قیمت کارها رو براتون ایمیل کنم
shima
13 آذر 90 18:04
salam maryam joonimashala 1000 mashala ali morteza joon cheghad sheytoon shode 1 donya boooooooooooooooooooos vase amirmorteza joonam


سلام مامانی امیر علی خوبه؟چه کار کنم خدا فقط تحملمو زیاد کنه چون میترسم کاسه ی صبرم لبریز بشه.
عموروحاني
13 آذر 90 20:27
سلام . نميدونم شما از من سوالي رو پرسيده بوديد در مورد محرميت در خانواده يا كسي ديگر .آدرس نذاشته بود وفقط نوشته بود مامان علي مرتضي اگر شما بوديد دوباره سوالتونو مطرح كنيد وآدرس هم بزاريد تا پاسخ رو براتون ارسال كنم
بابای مهرسا
14 آذر 90 0:08
پسرتون خیلی نازه
خدا نگهدارش باشه
امیدوارم همیشه لبش خندون باشه


درخواست شما تایید شد


..ممنون از لطفتون
مامان متین
14 آذر 90 21:53
قربون پسر گلم برم با این همه شیرین کاریا و اتفاقات جالب مواظب خودت باش خاله جون آخه مامنی چقدر مواظبت باشه مردی شدی واسه خودت دیگه هزار ماشالله
مامان زینب
3 دی 90 18:50
خنده ات عشق اسسسسسسسسسسسسسست


ممنون از شما دوست خوبم**