این روزا چکار میکنیم؟

سلام فدای اون شیطونیات بشم خوبی؟من که خیلی خوبم چیییی؟نه چیز خاصی نشده ولی آدم همینکه آرامش داره همینکه خدا رو داره بابا رو داره وتو رو داره وکلی آدم خوب که دورشن دیگه چی میخواد چرا خوب نباشه.خوب بزار از خاطرات ی ما گذشته واست بگم که دیره والان نزدیکه صبه.

27 شهریور رفتیم شوش و 31 شهریور برگشتیم و کلی خوش گذشت اینم عکسای اون روزات

پارک نزدیک خونمون کنار رودخونه ی شاوور 

اینجا بلوز یونس تنته،نمیدونم چرا تنت کردم ولی با اینکه بزرگه بهت میاد

ویادمه تو کلی از پوشیدنش ذوق کردی

خوشو بش شما با دوتا خانوم

رفتن خونه عموم با موتور وهمراه دایی منصور چه ذوقی میکردی

قبلا میترسیدی ولی الان خودن داوطلب میشی واسه سوارشدن

مصطفی کوچولو پسر دختر عمم 

نمیدونی چقدر از دیدن نی نی ها ذوق میکنی

و طوری میگی نی نی انگار خودت چند سالته

رفتن کنار رودخانه کرخه 31 شهریور 93

زیارت حرم دانیال نبی همون روز

موقع عکس گرفت آفتاب اذیتت میکرد دستو گذاشتی بالای چشمات

وقتی گفتم دستو بردار عکست خوب در بیاد کلافه شدی و بیا خوبههههه

این اتفاق مال دوماه گذشتس فکر کنم تاریخ دقیقش یادم نیست 

منو بابا مشغول تمیز کردن مغازه بودیم که از تو غافل شدیم ودیدیم ای وای

تمام دواتا رو ریختی ونی هاشونو سیاه کردی من که طبق معمول از اینکارات

ذوق کردم ولی بابا کلی عصبانی شد ودعوات کرد آخه کلی از نی هارو مجبور شدیم

بریزیم دور

این شما وقتی داری گریه میکنی

واینم وقتی که عکستو نشونت دادم تو هم کلی خوشت اومد وحالا برای من قیافه میگرفتی