علی مرتضی جانعلی مرتضی جان، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره
فاطمه زهرا جانفاطمه زهرا جان، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

امپراطورکوچک و پرنسس کوچولوی ما(بچه هایی از دیار پاکی)

دلم تنگه...واسه نی نیم دعا کنید

1390/7/1 14:07
558 بازدید
اشتراک گذاری

مامانا و دوستای خوب این پست برای چند روزه و بعد پاک میشه

چون نمیخوام آشناها از این موضوع خبردار بشن لطفا بعد خوندن

نظرتون رو توی پست امپراطور و واکسن 6 ماهگی بنویسید...

سلام به همه ی  مامانا الان که این مطلبو مینویسم دلم پر از درده و چشمام پر از اشکن...

آره دارم گریه میکنم...جریان از این قراره که دو روزه پیش بعداز واکسن علی مرتضی چون خانم بهداشت درست منو از وضعیت جسمیش مطلع نمیکرد تصمبم گرفتم بعد ظهر ببرمش پیش دکترش تا چکاپ کاملش کنه دکتر که همه جاشو معاینه کرد گفت:همه چیزش عالیه و وضعیتش مث یه بچه ی 10 ماهس وزنو قدش دو ماه از خودش جلو ترن و یه سری کاراش مال بچه 8 ماهن نه بچه 6 ماهه خلاصه همه چیز عال بود تا اینکه از دکتر خواستم محل ختنه و پشتشو چک کنه.واسه ختنش که گفت:بد ختنه شده کمی آلتش تو هست ولی مشکلی نیست بزرگ بشه خوب میشه ولی دل من که آروم نمیشه واسه همین بعد عید فطر میبرمش پیش کسی که ختنش کرده تا اونم ببینش آخه توی یه شهره دیگس...دعا کنید اونم بگه مشکلی نیست وگرنه دق میکنم.

مشکل بزرگتر پشتشه وقتی کوچیک بود من یه حفره پشتش میدیدم که به نظرم غیر عادی میومد به دکتر نشون دادم گفت:طبیعه و خوب میشه بعدها که چاق شد حفره بهتر و کوچیکتر و بسته شد و الان خیلی عادیه باز به دکتر نشون دادم گفت:مشکلی نیست ارثی و مادر زادیه.

چون خواهرم چند ماه پیش سینوسشو عمل کرده بود ترسیدمو به دکتر گفتم نکنه سینوس باشه گفت:الان مشکلی نداره ممکنه بعدها کامل از بین بره ممکنه نیاز به جراحی پیدا کنه اونم موقعیه که چرک کنه ولی مال علی مرتضی تمیز و سفید وعادیه...

همین ممکنا شبو روزو بهم حروم کردن ودلمو شکستن و از نگرانی دارم میمیرم  خدا بهم یه شوهره خوب با یه خونواده ی شوهره خوب و یه بچه ی سالم و ناز داده وقتی به گذشته نگاه میکنم میبینم درسته از لحاظ مالی کلی مشکل داریم ولی وقتی خدا بهمون علی مرتضی روداده که توی 35 هفتگی به دنیا اومد وکاملا سالم بودحتی زایمانم اونقدر راحت بود که دوس دارم بازم تجربش کنم توی این 6 ماه زیاد اذیتم نکرد و روز به روز از اینکه مامان شدم بیشتر احساس خوشبختی میکنم.

نیاز به هم دردیه شما مامانای خوب دارم بهم بگید چه کار کنم راجب سینوس نی نی هاچی میدونید تا حالا این طور موردی دیدید اونم واسه نی نی .نگرانم به خدا دل شکسته تر از همیشه نمیتونم با این مشکل که هنوز معلوم نیست پیش بیاد یا نه کنار بیام.

خدا کمکم کنه که بتونم از این امتحان سخت سر بلند بیرون بیام خوب واقعا سخته آدم صبرش با بچش محک بخوره چون بیشتر وقتا شکست میخوره و کم میاره خواهش میکنم نظر بدید و آرومم کنید این موضع رو منو شوهرم فقط به خواهرم ومادر شوهرم گفتیم و دوس نداریم کسی بفهمه واسه همین چند وقت دیکه حذفش میکنم.

ممنون از همه ی شما عزیزان هروقت بردمش دکتر واسه ختنش هر چی شد حتما شمارو  خبر میکنم حدود یک هفته ی دیگه.

روزگار به کامتون 

بعدا نوشت در تاریخ:16 تیر 93

امروز که این مطلبو تو چرک نویسا دیدم خوندم ودیدم که من برای چه چیزایی ناراحت میشدم الان آلت پسرم هیچ مشکلی نداره و اون مورد کاملا طبیعی بود وخدا رو شکر

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان پارسا
7 شهریور 90 2:08
ایاشلا که چیزی نیست گلم
من هیچ اطلاعاتی در این مورد ندارم ولی به یه متخصص خوب و باتجربه اطفال نشون بده تا مطمئن شی
منو هم نگران کردی حتماً راجع به این موضوع خیلی دقیق باش و از بی خطر بودنش مطمئن شو


راستش یه تحقیقاتی کردم که خیلی امیدوارم شدم چیزی نیست وعادیه از لطف شما هم ممنونم.
مامان متین
7 شهریور 90 13:21
سلام مامانی کلی ناراحت شدم که شما اینجوری ناراحتی البته اگه منم بودم اینجوری دق می کردم ولی دلم می گه که خطری کوچولوتو تهدید نمی کنه توکلت به خوا باشه و حتما پی گیر باش ولی بازم می گم که فکر می کنم که مشکلی نیست ان شاالله منم یه خاطره بد دارم از پسرم میگم که بعدش خوب شد و الان خدا رو شکر مشکل نداره 10 روز می شد که از بیمارستان اومده بودیم و از داشتن این پسر خوشگل روزی 100000 بار خدا رو شکر می کردم بعد توی همون روز بردمش دکتر که متوجه شدیم زردی داره و باید بستری بشه دنیا رو سرم خراب شد و فکر اینکه بخوام از خودم دورش کنم داشت دیوونم می کرد 1 هفته تو ی بیمارستان با هم موندیم و هر روز بدتر می شد دکترا هم گفتن اگه این جوری پیش بره باید خونش رو عوض کنن شبو روز گریه می کردم و از خدا کمک می خواستم و به لطف خدا این اتفاق نیفتاد و پسرم الان خیلی شیطون شده و حسابی سرحال و مشکلش حل شد برای شما هم همین اتفاق می افته نگرانیتو با تمام وجودم درک می کم امیدوار باش


زردی علی مرتضی هم دردسرای خودشو داشت فکر کنم توی صفحه ی سومه
واقعا وحشتناک بود الانم با تحقیقاتی که کردم فهمیدم بارعایت بهداشت همه چیز درست میشه و اتفاقی نمیفته منم که حسااااااااس
مدرسه ی مامان ها
13 شهریور 90 14:27
سلام مامان عزیز و مهربون
خوشحالم که نوشتید تحقیقات جدیدتون نگرانیتون رو برطرف کرده و خدا رو به این خاطر شاکرم
حق با شماست سخته که صبر آدم با علاقه مندی هاش و چیزایی که دوست داره محک بخوره
اما همه چیز امانت خداست حتی جسم و روح خودمون امانتی هستند که در اختیار ما گذاشته شده، همیشه توکلتون به خدا باشه و توی قنوت نمازتون دعا کنید که:
رَبَّنَا وَلا تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلا تُحَمِّلْنَا مَا لا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلانَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ


سلام ممنون که بهمون سر زدید و بیشتر ممنونم از دعای قشنگی که نوشتیدX