خاطرات گل پسرم در روزهای پایانی سال 92(1)
گاهی پسرم میخواد واسه مامان دلبری کنه ومامانو بخوندنه که این کارو میکنه 92.11.14 اینجا هم حلیم اربعین حسینی بود که 3 روز قبل اربعین درست کردیم چون خیلیا توی اربعین درست میکردم و حلیما حروم میشد وتو حلیمو رو سرخودت خالی کردی من که عاشق این کارتم زودی عکس گرفتم 92.9.27 این وسیله ای که باهاش اینکارو کردی خداروشکر که مامانم هم حاج خانم شد92.11.18 اینجا تازه رسیده بود و راهپیمایی 22 بهمن وطوری عاشق این پرچم شده بودی که اونو از دستت نمیزاشتی کنار این عکس کاملا واقعیه،ی وقت فکرنکنین من پرچمو گذاشتم دسش من از این عکسای مصنوعی خوشم نمیاد.92.11.23 ...
قلب پسرم هنوز هم مث قبل میزنه(خدایا شکر)
سلام عزیزم خیلی وقته واست حرف نزدم خیلی وقته برات نگفتم که این روزهاتو چطور میگذرونی،تولد سه سالگیتو ی تولد ساده ی 3 نفری گرفتیم که خیلی بهون خوش گذشت اما ای کاش میشد حداقل عمه هاتو دعوت کنیم ولی خوب ی تولد خشکو خالی که نمیشه انشالله 4 سالگیت جبران میکنم. اتفاق بد: ی ماه پیش سرماخوردی وبخاطره خونه تکونی واینکه تو هم مث ما همش تو آب بودی سرماخوردگی هربار بعد 2 روز خوب شدن دوباره شروع میشد 3بار بردمت پیش متخصص تا اینکه آخرین بار دکتر ی صدای اضافه توی قلبت حس کرد وگفت:قبلا بهتون چیزی نگفتم،منم پرسیدم نه چی شده؟گفت:ی صدای اضافه توی قلب پسرت میشنوم بهتره ببریش برای اکو ومن نگران از این حرف برگشتم با بابا صحبت کردم وقرار شد ببریمت شوش پیش ...
پرکشیدن دوست نی نی سایتی(می می ناز عزیز)
سلام می می ناز حدود 3 سال با سرطان سینه دستو پنجه نرم کرد ودو روز پیش بعد از کلی درد کشیدن آسمونی شد وهمسر و 2 فرزند کوچیکشو داغدار کرد،روحش شاد (برای شادی روحش صلوات) نوشته هاشو میزارم با عبرت گرفتن نه ترحم نوشته های می می ناز(مریم سعیدی مقدم) نمیدونم چی بنویسم . اما میدونم همه اوهایی که منو میشناسن دریغ نمیکنن . من اینجام . محتاج یک عالمه دعا . من خدا رو به حرمت مامانهای باردارو یا دلشکته نینیسایت قسم دادم صبرم تموم شده خدایا شفا ... این درد یک روزه آمد و دوسال و 8 ماهه تموم نشده . دیگه طاقت ندارم دلم میخواد صبح که بلند شدم نباشه ولییییی هست . گله نمیکنم ولی ازت میخوام تمومش کنی به حق همین اوقات عزیز تمومش کن . من از تو ب...
تولد 3 سالگی نفسم
سلام عشق مامان بااینکه این روزها ی کوچولو زیاد اذیت میکنی و دستور میدی میزنی ودوست داری دنیا مال تو باشه ورئیس تو باشی ولی بازم عاشقتم وخوشحالم که تو رو داریم البته 1 ساعت پیش ی روانشناس میگفت:اقتضای سن بچه هاست واین رفتارا عادیه وشیو هی درست رفتار کردن با بچه هایی مث تو رو خیلی خوب توضیح داد،عزیز دلم 3 سال گذشت چقدر زود وچقدر شیرین،امروز صبح که کارای خونه رو تموم کردم باهم رفتیم بازار وی موتور سرعتی وی قطار برات خریدم که قیمتشون زیادم نشد ولی فدات شم تولد نگرفتم به 2 دلیل:یکی اینکه مشغول تعمیر خونه ایم و کلی خونه بهم ریختس ویکی دیگه نمیخواستم توی این اوضاع به بابا فشار بیارم ومطوئنم الان که داری این مطلبو میخونی خوب وضعیتم...
سپندارمذگان 29 بهمن یا 5 اسفند
مدتیست که در اواخر سال این سال پرسیده می شود که سپندارمذگان (روز مهر ورزی پارسی زبانان) چه روزی است؟ 29 بهمن یا 5 اسفند، که در این مطلب آسمونی به تمام این صحبتها پایان خواهیم داد، با ما همراه باشید دلیل تغییر تاریخ سپندارمذگان از 5 اسفند به 29 بهمن چیست؟ ایرانیان باستان روز پنجم اسفند را روز بزرگداشت زن و زمین میدانستند. اگرچه منابع کهن از جمله ابوریحان این جشن را در روز پنجم اسفند ذکر کردهاند. ولی با توجه به تغییر ساختار تقویم ایرانی در زمان خیام که پس از ابوریحان میزیست، و سی و یک روزه شدن شش ماه نخست سال در گاهشماری ایرانی، تاریخ ذکر شده در منابع کهن را باید به روز رسانی کرد. موبد کورش نیکنام برگزار...
روز عشقی فقط برای ایرانی ها
تاسف بار است که فکر کنیم مرغ همسایه غاز است! ( سپندارمذگان نه ولنتاین!) کی میگه این مطلبی که می خوام بگم ربطی به یاد گیری زبان ندارد؟ برای یادگیری هر زبانی اول باید با آداب و فرهنگ آن زبان آشنا شد و این خیلی تاسف بار است که با آداب و فرهنگ بیگانه بیش تر از فرهنگ خود آشنا باشیم. تاسف بار است که فکر کنیم مرغ همسایه غاز است. برای اینکه ملتی در تفکر عقیم شود، باید هویت فرهنگی تاریخی را از او گرفت. فرهنگ مهم ترین عامل در حیات، رشد، بالندگی یا نابودی ملت ها است. هویت هر ملتی در تاریخ آن ملت نهاده شده است. اقوامی که در تاریخ از جایگاه شامخی برخوردارند، کسانی هستند که توانسته اند به شیوه مؤثرتری خود، فرهنگ و اسطوره های باستانی خود را معرفی کن...
روزانه های ما
سلام پسرک خوشکلم زندگی شیرین ما با همه خوشیا در حال گذره واای که من چقدر خوشحالم که تو رو دارم یادته برات گفتم قبلا اگه مشغول خرابکاری باشی بهت میگم علی مرتضی مامان نکن میگفتی باش ولی باز کار خودتو میکردی ولی الان هم میگی باشه هم عمل میکنی .ومیری سراغ ی کار دیگه،ی سالی میشه که خوب ماشین لباسشویی روشن میکنی یعنی درست از همون روزای اولی که روشنش کردیم تو به دستم نگاه میکردی و یاد گرفتی،امروز هوا سرد وبارونی بود به به چ هوایی ...منساعت 3 کلاس قرآن داشتم واسه همین تورو خوابوندم و بابایی منو رسوند تا جامعه القرآن،برگشتنی سوار ماشین نشدم وتوی نم نم بارون با عشق خاصی شروع به قدم زدن کردم اونقدر بارونش لطیف بود که اصلا حس نمیکردم خیس شدم فقط...
نویسنده :
مامان علی مرتضی
23:25
سه تفنگدار
اینم شما و2 تا پسر عموهات با رضا( داداش بزرگه)خوبی و تو و محمد امین اصلا با هم نمیسازین شهریور 92 قبلا این عکسو گذاشتم ولی گزینه مطلب بعدا ارسال شودو زده بودم ویادم رفته بود تیکو بردارم واسه همین الان گذاشتم ...
درغیبت طولانیمان چ گذشت(2)
سلام گل پسر جان خوبی مادر؟ خوب عزیز دلم بهتره بریم سراغ ادامه ی شیطنتات الان که دارم برات مینویسم تو در استانه ورود به سه سالگی هستی البته به تاریخ قمری سه سالت شده ولی هنوز تا تولد شمسیت حدود ی ماهی مونده.بابا رفته از داروخانه نزدیکمون برای مامان قرص ویتامین E بگیره وآشغالا رو هم بزاره دم در،تو هم مشغول سینه زدن وگفتن حسینم وا حسینم وا حسینم هستی و جلوی تلویزیون دراز کشیدی وهمزمان به تلویزیون نگاه میکنی. مهر ماه و آبان ماه رفتم کلاس کیف دوزی کلی کیف خوشکل یاد گرفتم وچند بار تو رو هم با خودم بردم اینجا هم کلاس ماست. اونی که کنارته غزله دختره یکی از دوستام وبرادر زاده ی مربیمون.16 مهرماه 92 یکی از بدتر...