اولین پیاده روی امپراطور
دیشب برای اولین بار من وبابایی و مادرجون همراه امپراطور کوچیکمون به پیاده روی رفتیم امپراطور کلی خوشحال بود و با تعجب به چراغ های اطراف نگاه میکرد
حدود نیم ساعتی گذشته بود که علی مرتضای مامان گرسنش شد وتوی خیابون شروع به گریه کردن کرد باخونه فاصله ی زیادی داشتیم وجایی برای نشستن نبود مجبور شدم بهش شیر بدم و علی کوچولو خیلی زود زیر چادر مامانی خوابش برد انگار امپراطور هم از پیاده روی خسته شده بود چون به خواب عمیقی رفته بود وتا ساعت 5صبح بیدار نشدی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی