یازده ماهگی وجوونه زدن سومین مروارید
مامان فدات بشه فدای یازده ماهگیت... پارسال این موقع تو دل مامانی روزای آخرو میگذروندی ودرست آخر همین ماه یه ساله میشی ...دیروز مشغول بازی کردن باتو بودم ووقتی بغلت کردم داشتی بالا رو نگاه میکردی ویهو چشمم به لثه های بالاییت افتاد ودیدم دندون سمت چپ خودت کاملا مشخصه وقتی دستمو گذاشتم تیز نبود وتا امروزم هنوز زیر لثته ولی اونقدر لثت نازک شده که مروارید قشنگت کاملا مشخصه وفکر کنم فردا ابهت خودشو نشون بده وکامل بیاد بیرون...
،،،،،،،،،،،،،
دیشب بابایی به شوخی منو میزد ومیخواست بدونه عکس العمل تو چیه یهو تو با صدای بلندی اومدی طرف بابایی واونو کنار زدی فدای این هوشت بشم تازه گریتم گرفته بود
ولی بعضی جاها دست به یکی میکردید ودوتایی مامانو میزدید چراآآآآآخخخخخخخخخخه کوچولوی شیطون،به بابا گفتم:دیگه اینکارو نکنه چون بد آموزی داره وتو که نمیدونی این یه شوخی وبازیه.
بازم یازدهمین ماهگردت مبارک زندگیه مامانو بابا