علی مرتضی جانعلی مرتضی جان، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره
فاطمه زهرا جانفاطمه زهرا جان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره

امپراطورکوچک و پرنسس کوچولوی ما(بچه هایی از دیار پاکی)

خدای ما همه جاست...

1390/11/8 17:47
918 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خدا خوبی؟میدونم با وجود این همه آدم بد حالو روز خوبی نداری ،من که بهترم از دستم که ناراحت نیستی ،میدونم که تو همه جا هستی و منو درک میکنی و گاهی با این مشکلات با بنده هات عشق بازی میکنی منم یه خورده تند رفتم ببخش منو......


میدونی چیه دیشب تلفنی از خواهرم شنیدم که شوهره دختر عمم سرطان داره بیچاره وضع مالیش خوب نیست و 5 تا دختر داره که دو تاشون فلجن ،دختر بزرگش دبیرستانیه و زنش که دختر عممه خیلی آدم خوبو وپاکو صادقیه...حالم بدجوری براشون سوخت واونوقت فهمیدم که چقدر تو به من لطف کردی که یه شوهره خوبو یه بچه ی سالم بهم دادی ،تازه به قبلتر اگه برگردم   نور رحمتتو تو زندگیم بیشتر میبینم مث زایمانم که یه معجزه بود و با کمترین درد زایمان کردم مث سالم بودن پسرم زمان به دنیا اومدن که به دلیل زود به دنیا اومدن همه احتمال تو شیشه گذاشتنه بچه رو میدادن ولی من کمتر یک ساعت تونستم یه پسر سالم وخوشکل به دنیا بیارم و صبرم که اوایل خیلی زیاد بود ولی الان به خاطره فشارهای زندگی کم شده میخوام همه ی قوامو جمع کنم میخوام بیشتر و بیشتر بهت نزدیک بشم میخوام دو نفرو که بهم بد کردن وبخشیدنشون سخته ببخشم میخوام عاشق باشم عاشق تو میخوام پرواز کنم میخوام از آلودگی های دنیا رها بشم همون طور که هیچ وقت تنهام نزاشتی الانم دستمو محکم بگیر و کمکم کن که بتونم از این امتحان سخت نمره ی قبولی بگیرم میگن هر وقت کسی تصمیم خوبی بگیره اونوقته که شیطان بیشتر بهش نزدیک میشه ومشکلاتش بیشتر میشه کمکم کن که بتونم چون میخوام که مفید باشم میخوام زندگیه با معنایی داشته باشم یه زندگیه باعشق (عشق آسمونی)یه زندگیه باتو...


پس بمون بامن... من تصمیممو رو گرفتم و به بزرگواریه تو هیچ شکی ندارم ...منم اینبار دستتاتو محکم گرفتم چون میدونم که دفعه ی قبلی مقصر من بودم که دستاتو رها کردم ولی الان میخوام تا آخرش باشم...دوست دارم و عاشقت هستم وااز این عشق به خود می بالم خدای من.......

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)