امپراطور و روروک
حدود۲ ماه پیش بود که برای اولین بار سوار روروکت کردم و چند قدم رفتی جلو...اونقدر برام جالب بود که با افتخار به همه نشونت میدادم و میگفتم ببینید چه طور خودش تنهایی میره جلو...الان که خیلی ماهرتر شدی وحتی مانعهایی رو که جلوتن از سر راه میبری کنار تا رد بشی مث اختلاف سطح آشپزخونه وحال که چند سانته و اوایل نمیتونستی ازش رد بشی ولی امروز برای اولین بار برای اینکه به من برسی کلی تقلا کردی وبلاخره موفق شدی از بلندی که چند سانت بود و همیشه سد راهت میشد رد بشی ومنو مادر جونت رو به خاطره این کارت کلی ذوق زده کردی
هروقت بغلت میکنم و میبرم سوار روروک کنم کلی خوشحال میشی فکر نمیکردم اینقدر از روروک خوشت بیاداولش با روروک مخالف بودم چون همیشه میترسیدم پات زیرش گیر کنه...این روروک هم مال دختر عمت یاسمنه که چون قابل استفاده بود دادن که تو استفاده کنی و از اونجایی که من مخالف رورک بودم و همه میدونستن که حاضر نمیشم روروک بخرم اینکارو کردن که بهم نشون بدن روروک ترس نداره و باید مواظبت باشم که اتفاقی برات نیفته الان که میبینم عاشق سوارشدن و دور خوردن با روروکی دوس دارم یه خوشکلشو برات بخرم ولی بابایی میگه همین خوبه میدونی چرا؟؟؟ چون ما برای ساختن بقیه ی خونمون درحال پس انداز کردنیم و این شد که قید یه روروک جدیدو زدم.