علی مرتضی جانعلی مرتضی جان، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره
فاطمه زهرا جانفاطمه زهرا جان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

امپراطورکوچک و پرنسس کوچولوی ما(بچه هایی از دیار پاکی)

اولین بیرون رفتن 4نفرمون

اگه اشتباه نکنم اواخره پاییز بود که برای اولین بار 4 نفرمون باهم رفتیم بیرون وکلی بهمون خوش گذشت هوای عالی  و خنک.دوچرختو هم گذاشتیم تو ماشین وبا خودمون اوردیم وتو تی جاده خلوت شروع به بازی کردی. ...
2 تير 1395

جشن قرآن

سلام عزیزه دلم خوبی؟اونقدر از زمان نوشتن ماجراهای زندگیت گذشته که نمیدونم این جشن قرآن مال تموم شدن کدوم کتابته ،معمولا بعد تموم شدن هرکتابی برای پیدا شدن انگیزه برای بچه ها ی جشن میگیرن،اونروز من نمیدونم به چه دلیل دوربین نیوورده بودم واین عکسارو از مامان سامان گرفتم.به احتمال زیاد دی ماه 94 بود . اینم آجی خانمت که با وجود سرو صدای شما تخت خوابیده ...
2 تير 1395

شروعی دوباره بعد از یک مدت طولانی

سلام به پسر خوشکلم خوبی مامان؟حال این روزای ما خوبه منو تو مدام توی نت دنبال ی دوچرخه ی خوب میگردیم  آخرشم ی دوچرخه ی قرمز خوشکل پیدا کردیم که انشالله بزودی سفارش میدیم وتا چند روز دیگه برات میاد. از تو بگم که خیلی خیلی شیطون شدی درست عین بچگی های من و گاهی برام عجیبه که عین همون شیطونیا رو انجام میدی مثلا من بچه که بودم پدرو مادرم که میخوابیدن میرفتم سراغ آشپزخونه وهر چی که جلو دستم می اومد رو باهم قاطی میکردم(چای خشک،تاید،مایع ظرفشویی،مایع سفید کننده،انواع ادویه و...ودر اخر آب)وچنان بویی از این مواد بلند میشد که آدمو خفه میکرد همش منتظر بودم که درحین قاطی کردن مواد ی چیزی منفجر بشه مث فیلمای کارتونی که توی آزمایشگاه ی چی...
28 خرداد 1395

روزانه های قند عسل

سلام عزیزه دلم خوبی؟این روزای ما هم با خواهر کوچولوی بانمکت خوشه،درسته گاهی با صدای گریش خوابو از همه میگیره و تو توی خواب تا صداشو میشنوی دستاتو میزاری روی گوشت وصبح که بیدار میشی طلبکارانه میری سراغش میگی چرا دیشی نزاشتی من بخوابم. خیلی بوسش میکنی و همش بهش میگی قلبم واگ گریه کنه ومن کمی دیر ساکتش کنم سر من داد میزنی ومیگی اجی داره گریه میکنه بهش شیر بده دیگه.اتفاقات زیادی تویاین مدت افتاده که خیلی هاش رو نیازی نیس بگم جز اونایی که به تو مربوطه .راستی امروز اولین پیکنیک 4 نفره مونو رفتیم بیرون وبا خودمون غذا بردیم عکسم گرفتم که فردا اگه اجی خانمت گذاشت برات میزارم.کلاس قرآنت فعلا تعطیله اونم بخاطره رفتن خانمت به زیارت کربلاس.ی خبر خو...
4 آذر 1394

اومدن خواهر کوچولو

سلام عزیزه دلم کلی حرفای نگفته برات دارم کلی از شیطنتای شیرینتو توی این مدت هنوز وقت نکردم اینجا برات ثبت کنم خواهر کوچولوت هم که بدنیا اومده وقتمو کامل پر کردم الان ی مامان گرفتار بودن اونم از نوع شیرینشو حس کردم.انشالله توی ی وقت مناسب حتما میام وبرات حرفای نگفتمو مینویسم،باید ی فرصت کوچولو هم بزارم که به وب آجی خانمت سر بزنم و حرفای نگفتمو هم به دخترم بزنم. ...
19 مهر 1394