علی مرتضی جانعلی مرتضی جان، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره
فاطمه زهرا جانفاطمه زهرا جان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

امپراطورکوچک و پرنسس کوچولوی ما(بچه هایی از دیار پاکی)

عکسای اتلیه ی قاصدک مامان

نفس مامان علی مرتضی جان 90/6/19 رفتیم شوش پیش آتلیه ی سپهر...کارش عالیه ولی متاسفانه دوربینشو خراب بوده وفرستاده بودن تهران منم مجبور شدم تو رو ببرم پیش اتلیه ای که نزدیک اتلیه ی سپهر بود تا رفتم تو و یه خانم مسنو دیدم نمیدونم چرا زد تو ذوقم وکارایی که ازش دیدم زیاد جالب نبودن توی رو در باسی افتادم و گذاشتم چندتا عکس ازت بگیره دیروز بعد از کلی بدقولی از ایشون باباجونو مامان جون که اومدن خونمون عکساتو اوردن که ابته من بهش گفتم:فقط یکیشو چاپ کنه وعکسای خامو بده خودم بهتر از اون درست میکنم به خصوص الان که دوربین دیجیتالی گرفتیم دیگه نیازی به آتلیه رفتنم نداریم. این اون عکسیه که گفتم چاپ کنه اونم زیاد خوشم نیومد ...
8 بهمن 1390

چگونه می توان غذای کودک را مقوی کرد ؟

منظور از مقوي کردن غذاي کودک اين است که انرژي کودک بيشتر شود . بخصوص کودکاني که دچار اختلال رشد شده اند بايد انرژي بيشتري به بدنشان برسد . براي اينکه انرژي غذاي کودک بيشتر شود بر اساس سن کودک در هر زمان مي توان به غذاي او موادي اضافه نمود . منظور از مغذي کردن ، اضافه نمودن موادي است که علاوه بر انرژي ، پروتئين ، ويتامينها و املاح غذايي کودک را بيشتر مي کند . مواد غذايي و پروتئيني براي رشد کودک ضروري اند براي اينکه پروتئين غذاي کودک بيشتر شود مي توانيد : 1. حتي الامکان مقداري گو.شت بصورت تکه اي يا چرخ کرده ( مانند : گوشت مرغ ، ماهي ، گوسفند و گوساله ) به غذاي کودک اضافه کنيد . 2. حبوبات مثل نخود ، لوبيا ، عدس ، ماش منبع خوبي ...
8 بهمن 1390

خدای ما همه جاست...

سلام خدا خوبی؟میدونم با وجود این همه آدم بد حالو روز خوبی نداری ،من که بهترم از دستم که ناراحت نیستی ،میدونم که تو همه جا هستی و منو درک میکنی و گاهی با این مشکلات با بنده هات عشق بازی میکنی منم یه خورده تند رفتم ببخش منو...... میدونی چیه دیشب تلفنی از خواهرم شنیدم که شوهره دختر عمم سرطان داره بیچاره وضع مالیش خوب نیست و 5 تا دختر داره که دو تاشون فلجن ،دختر بزرگش دبیرستانیه و زنش که دختر عممه خیلی آدم خوبو وپاکو صادقیه...حالم بدجوری براشون سوخت واونوقت فهمیدم که چقدر تو به من لطف کردی که یه شوهره خوبو یه بچه ی سالم بهم دادی ،تازه به قبلتر اگه برگردم   نور رحمتتو تو زندگیم بیشتر میبینم مث زایمانم که یه معجزه بود و با کمترین ...
8 بهمن 1390

پسر شیطون مامان

سلام قلب مامان خوبی؟این روزا حسابی فضول شدی ماشالله هیچ جا بند نمیشی. تازه بابا میگه دیروز چند ثانیه ای ایستادی البته یه هفته پیش خونه ی عمه زینب هم پشتی رو یه کوچولو ول کردی وایستادی و عمه زینبو عمه زهرا ومامان جون که دیدن کلی ذوق کردن...به همه جا آویزون میشی به در،به دیوار،به صندلی ،به کشو،به جانونی وبه آدما واین کارو بیشتر از یک ماهه که شروع کردی وتوی یکی از پستا برات توضیح دادم ...نمیدونم چرا بیشتر بچه های به آنگ پیام های بازرگانی اینقدر علاقه دارن وتو هم مستسنی نیست وهمین خصلتو داری وعلاوه براون از آهنگ شروع اخبار فرقی نمیکنه چه ساعتی باشه خیلی خوشت میاد ومشغول هرکاری باشی حتی شیرخوردن متوجه اون میشی وعین آدم بزرگا به اخبار گوش ...
8 بهمن 1390

چند تای نی نیه دیگه

قاصدک مامان علی مرتضی جان قراره چندتا نی نیه دیگه به جمع ما اضافه بشن خاله معصومه وخاله نرگس که دوستای آملیه مامانن وچهار ماه پیش پیششون بودیم توی دلشون نی نی دارن خیلی براشون خوشحال شدم میدونی روز شهادت علی اصغر از تو خواستم که از خدا بخوای به اونا نی نی بده وخداروشکر داد چه کار کردی شیطون ...زن دایی جلیل هم توی دلش یه نی نی داره یه هفتس که فهمیدن منم که براشون خوشحال شدم زن دایی جلیل همین ماه 15 سالش میشه خیلی کوچولوه ...خوب خودش اصرار داشت که بچه دار بشه خدا کمکش کنه امیدوارم مشکلی نه برای اون نه برای خاله های دیگه پیش بیاد و هر سه نی نی هاشونو سالم به دنیا بیارن ...تازه امشب خبر دارشدم که هم نی نیه خاله نرگس و هم نی نیه خاله معصومه تکون...
8 بهمن 1390

فقر

روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آن جا زندگی می کنند چقدر فقیر هستند . آن ها یک روز و یک شب را در خانه محقر یک روستایی به سر بردند . در راه بازگشت و در پایان سفر ، مرد از پسرش پرسید : نظرت در مورد مسافرت مان چه بود ؟  پسر پاسخ داد : عالی بود پدر !.... پدر پرسید : آیا به زندگی آن ها توجه کردی ؟ پسر پاسخ داد: فکر می کنم ! پدر پرسید : چه چیزی از این سفر یاد گرفتی ؟  پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت : فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آن ها چهار تا . ما در حیاط مان فانوس های تزئینی داریم و آن ها ستارگان را دارند . حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آن ها بی انتهاس...
6 بهمن 1390

یازده ماهگی وجوونه زدن سومین مروارید

مامان فدات بشه فدای یازده ماهگیت... پارسال این موقع تو دل مامانی روزای آخرو میگذروندی ودرست آخر همین ماه یه ساله میشی ...دیروز مشغول بازی کردن باتو بودم ووقتی بغلت کردم داشتی بالا رو نگاه میکردی ویهو چشمم به لثه های بالاییت افتاد ودیدم دندون سمت چپ خودت کاملا مشخصه وقتی دستمو گذاشتم تیز نبود وتا امروزم هنوز زیر لثته ولی اونقدر لثت نازک شده که مروارید قشنگت کاملا مشخصه وفکر کنم فردا ابهت خودشو نشون بده وکامل بیاد بیرون... ،،،،،، ،،،،،،، دیشب بابایی به شوخی منو میزد ومیخواست بدونه عکس العمل تو چیه یهو تو با صدای بلندی اومدی طرف بابایی واونو کنار زدی فدای این هوشت بشم تازه گریتم گرفته بود ولی بعضی جاها دست به یکی میکردید ودوت...
1 بهمن 1390